دانلود رمان برگریزان نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: ناشناس
تعداد صفحات: 2580
خلاصه رمان: سحر پدرش رو از دست داده و نامادریش به دروغ و با دغل بازی تمام ارثیه پدریش سحر رو بنام خودش میزنه و اونو کلفت خونه ش میکنه. با ورود فرهاد …
قسمتی از متن رمان برگریزان
بدون جواب تنهاش گذاشتم و به اتاق برگشتم دلم برای خونه پدریم که پر از خاطراتم با پدر و مادرم بود تنگ شده بود، کاش زودتر به دستش می آوردم. صبح که بیدار شدم خبری از کسی توی خونه نبود. نه رعنایی بود نه فرهادی … توی خونه قدم زدم و نگاه هم به گوشه گوشه خونه دوختم. به آشپزخونه رفتم و نگاهم رو ی گاز ثابت موند. دستم روی شکمم نشست و زمزمه کردم میدونی من کنار این گاز بهترین خاطره عمرم با پدرت داشتم .
وقتی که من آشپزی می کردم و می خوندم و اون با لذت بهم نگاه میکرد. کارا داشت خیلی خوب پیش میرفت دادگاه حکم صادر کرده بود و مرجان فرار کرده بود با پول هایی که توی حسابش بود. نمی دونستیم کدوم گوریه ولی خوب پلیسا دنبالش بودن. تمام املاک و خونه و کار خونه پدرم بهم برگردونده شده بود و من داشتم آماده میشدم تا به خونه خودم برم. اما نمیدونم چرا قلبم انقدر بی تابی می کرد.
نه فقط قلبم بلکه بچه ی تو شکمم با من داشت بی تابی پدرش می کرد.. نمی خواست بره مثل قلبم که نمیخواست دور بشه اما عقلم هم میگفت که باید برم. زبون جز نیش و کنایه به فرهاد نمی زد..فرهادی که این روزا خیلی عوض شده بود خیلی مهربون تر شده بود… چمدونم رو بستم و کنار در گذاشتم وقتی به عقب برگشتم با فرهادی که به چارچوب در تکیه کرده بود مواجه شدم. با چه غمی به من نگاه می کرد که یک آن دلم لرزید دلم لرزید.