خلاصه کتاب:
(جلد پنجم مجموعه منظومه تاریک) وقتی بی رحم ترین وسواس تاریک ترین تثبیت خود را پیدا می کند چه اتفاقی می افتد؟ او در سایه زندگی می کند. او بر آنها حکومت می کند. او ماه است و او شب تاریکی که او را فرا گرفته است. او توسط شیاطین احاطه شده است و او بزرگترین شیطان از همه آنهاست. و او مال اوست. اشتیاق، وسواس، مالکیت. داستان آنها حکایتی از خطر، انحراف، ترس، آرزوها و تاریک ترین طعم های عشق است. نابودی متولد می شود.
- 110 روز پيش
- admin
- 47 بازدید
خلاصه کتاب:
اون آموزش ممکنه قتل باشه از پله ها به آرومی رفتم بالا، وارد پشت بوم خونه 6 طبقه شدم. کیف آج اس پنجاه و روی زمین گذاشتم با دوربین پنجره مورد نظرم و پیدا کردم، سوژه در حال عوض کردن لباسش بود. کالیبر 12.7 تمام قطعاتش و نصب کردم، به آرومی سر چکشیشو چرخوندم فقط به گلوله نیاز داشت از دور بینش به سوژه نگاه کردم. روبه رو تلویزیون نشسته بود نه لبخندش برام معنایی داشت نه اینکه میخام حس زندگی به انسان و بگیرم. با اصابت تک گلوله به پیشونیش لبخندش پاک شده...
- 137 روز پيش
- admin
- 690 بازدید
- 22,400 تومان
خلاصه کتاب:
(رمان پایانگر جلد چهارم مجموعه منظومه تاریک) چه اتفاقی می افتد وقتی یک حیوان خونی عروس نورانی را در سرزمین مرگ پیدا می کند؟ الساندرو ‘آلفا’ ویلانووا که در خیابان های لوس فورتیس بزرگ شد، راه خود را به سمت اوج برداشت، برای بقای خود مبارزه کرد و همه چیز را در این روند از دست داد. شهری که در آن زمان از او دوری میکرد، اکنون شهری است که او حکومت میکند، هرچند به تنهایی، به عنوان پادشاه یک امپراتوری تاریک که تعداد کمی از او میدانند. ‼️ جلد های مجموعه منظومه تاریک بهم مرتبط هستند. بنابراین؛ به ترتیب رمان های شکارگر، غارتگر، سلطه گر و در نهایت پایانگر خوانده شود‼️
- 139 روز پيش
- admin
- 102 بازدید
- 28,700 تومان
خلاصه کتاب:
مردم میگن کارما یه آدم بدکاره هست، اما اون به جز خوبی چیز دیگه ای برای من نداشته و بخاطر اینم نیست که من مرد خوبی ام. هر کاری توی زندگیم کردم، دلایل خودمو داشتم. دزدی کردم، زورگیری کردم، حتی ادم کشتم. چندتا چیز هست که خط قرمزم حساب میشه و باهاشون سروکاری ندارم، مثل زنا، بچه ها و مواد. اما تو بقیه چیزا دستام پره پره. وقتی که تو رییس باشی، باید همچین کارایی بکنی.
- 153 روز پيش
- admin
- 309 بازدید
- 27,900 تومان
خلاصه کتاب:
من اِلوینم…دختر هجده سالهای که برای فرار از تنهایی قبول کردم یک سال نامزد رئیس مافیای خشنی بشم که دوازده سال ازم بزرگتر بود و یه عروسک میخواست. رئیس مافیایی که افتخارش سنگدلیش بود و آدماش بهش لقب شکارچی داده بودن. قوانین زیادی داشت و مهمترینش، قانونی بود که برای اطرافیانش وضع کرده بود؛ عاشق شدن ممنوع! متاسفانهعلیرغم اخطارهایی که داده بود، طی زمانی که باهاش زندگی میکردم عاشقش شدم و…
- 160 روز پيش
- admin
- 512 بازدید
- 25,900 تومان