دانلود رمان آسای من نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: shivaa
تعداد صفحات: 129
خلاصه رمان: دختری که بخاطر حرص دادن عشق اولش دنبال فرد دیگری به ظاهر میگرده اما پسر قابل اعتمادی پیدا نمیکنه یک شب اتفاقی با یک پسر مذهبی آشنا میشه و…
قسمتی از متن رمان آسای من
پیام از طرف نور النا بود : میدونست الان خیلی وقته که خوابیدی اما من بدون شب بخیرگفتن بهت خوابت نمیبرد ، شبت بخیر آسای… آسای؟!! دختره ی دیونه برداشته از خودش پسوند به اسمت اضافه کرده، آسای!!! بخاطر رفتار دیروزش حسابی ازش دلخور بودم بجای تبریک گفتن کولی بازی درآورد ،برای همین بیخیال گوشی رو انداختت روی میز پاتختی . عجیب بود بی قراری دلت رفع شد انگار دوای دردش پیامک نور النا بود .
فردا باید برای آزمایش قبل عقد میرفتیت ، بدون اینکه بفهمد پلک هایت روی هم افتاد و به خواب رفتت . ساعت نه صبح بود که جلوی در خونه ی نازنین اینا رسیدم. در خونه باز بود و صدای داد و بیداد از داخل خونه می اومد. وارد حیاط شدم که دیدم نازنین و پدرش در حال دعوا کردن هستند . نازنین:نمیخوام ، نمیخوام من متنفرم ازش چرا دست از ستترم برنمیدارید؟؟ پدر نازنین: تو غلط کردی دختره ی بی آبرو عین…
بچه ی آدم هر چی گفت میگی چشم میری سر خونه زندگیت ، حالا ام گم شو برو حا ضر شو آسا داره میاد برین آزمایش. نازنین: ولی من که نمیتونم آزمایش بدم حالا چیکار کنم ؟؟پدر نازنین: به من ربطی نداره گندیه که خودت بالا آوردی حالت ببین چجور میتونی جمعش کنی. صدای پای ک سی اومد که فوری از حیاط خارج شدم و پشت دیوار مخفی شدم ، نمیخواسم بفهمن حرف هاشون رو شنیدم. حسابی از حرفای نازنین گیج شده بودم از کی متنفر بود! کیو نمیخواست ؟ چرا نمیتونست آزمایش بده ؟؟ حدود ده دقیقه ای صبر کردم و دوباره در رو کوبیدم.