دانلود رمان آسمان آذر نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه_اجتماعی
نویسنده رمان: زکیه اکبری
تعداد صفحات: 389
خلاصه رمان: ایمان و آذر با هم ازدواج میکنند، دانشگاه قبول میشوند ومجبور به ترک دیار به سمت تهران. هر دوصاف وساده و عاشق هستند.تنها و غریب و صدالبته بی پول!
باهم تلاش میکنند و باهم درس میخوانند. اما همه چیزخوب نمی ماند و کم کم آن زندگی ساده وصمیمی تحت تأثیر محیط قرار میگیرد.
قسمتی از متن رمان آسمان آذر
آسمان آذر با اینکه جوابم سکوت بود ، چراغ هارا مثل برنامه ی همیشگی خاموش کرد ، در را بست و صدای قدم هایش در راهرو پیچید . سردم بود . شنل بافت را بیشتر دورم پیچیدم و منتظرشان شدم … پرده ی لور دراپه را به حالت کرکره ای درآوردم تا بهتر خیابان خاکستری را ببینم . بارانی که از صبح نم نم میبارید ، در یک لحظه وحشی و تبدیل به سیل شد . مات زده به خیابان خیره شدم . سالاری را دیدم که کلاه سوئیشرتش را روی سرش انداخت و تقریبا قدم تند کرد تا خودش را به پرایدش برساند .
شاید تنها کسی بود که کمی از او خوشم میامد .. مدتی که باهم بودیم هیچ حرفی نمیزدیم ، هردو بیشتر میدیدیم و فکر میکردیم . استارت زد و مثل رانندگان حرفه ای با یک تیکاف از پارک درآمد . نگاهی به ساعت مچی انداختم . هفت و پانزده دقیقه … دیر کرده بودند . آرامش وسکوت و تاریکی مطب کم کم چشمانم را خمار کرد . دلم میخواست درهمین خلسه باقی بمانم . اما باید سرحال میشدم تا توانی برای این جراحی داشته باشم .
گاهی خارج از تایم کاری ، در مطب میماندم وکارهای ممنوعه را در آن زمان انجام میدادم . از برگرداندن اعتماد کاذب به دختران بگیر تا سقط جنین . همین که چشمانم میرفت تا روی هم بیفتد صدای آیفون هوشیارم کرد . تصویر دوزن روی نمایشگر افتاده بود . در را زدم و خودم به اتاق جراحی رفتم . کسی هست ؟؟ ( از همانجا گفتم )