دانلود رمان آسمان مشکی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، همخونه ای، کلکلی
نویسنده رمان: الی
تعداد صفحات: ۳۱۲
خلاصه رمان: آوا دختری شیطون و پرانرژیه که در شرکتی مشغول به کار میشه و اونجا با پسری اشنا میشه به نام سپهر که همش باهم کل کل میکنن و…….
قسمتی از متن رمان آسمان مشکی
سرم رو به دستم تکیه دادم و با پا شروع به ضربه زدن به صندلی کردم يا خدا! من اگه نخوام با این اسکلت پوسیده صالحی کلاس داشته باشم کی رو ببینم؟ هــان؟ یهو مهناز با آرنج استخونیش کوبوند تو پهلوم، اومدم چند تا بارش کنم که با ابروش اشاره داد. تازه گاگول می
افتاد. همه ي کلاس ساکت بودن و استاد هم منتظر بهم نگاه می کرد. د بیا! اینم اولین سوتی روز اول ترم جدید صدام رو صاف کردم: ببخشید استاد متوجه نشدم.
عینکش رو روی بینی کج و کوله اش جا به جا کرد. معلومه که متوجه نمیشید با مشغله زیادتون که تا کلاس هم کشیده. همه خندیدن. صالحی از بالا عینک به کلاس نگاه کرد و نیشخندي زد. من نمی دونم این چه پدر کشتگی با من داره. صالحی: بحثمون در مورد شاهنامه بود؟ اون شاهنامه تو فرق سرت! من چه می دونم شاهنامه چی هس فردوس کی هست حافظ کی هس! بالاخره به هر جون کندنی که بود خزعبلات سر هم کردم و تحویلش دادم کلاس تموم شد.
مهناز: بیا بریم بوفه یک چیز کوفت کنیم هلاك شدم به خدا! چند سری از دستش نیشگون گرفتم.. نپوکی تو از اول صبح تا حالا کلی رونه ی اون شکم پاره انباریت کردی… سارا : بذار انقد کوفت کنه تا خیکی شه، مهناز خانوم از من گفتن تو این بی شوهری…حالا بلنبون همینطوری… مهناز – گمشین دوتاتون! بعد زودتر از ما رفت سمت بوفه؛ ولی خداییش یه کلش حرف نداشت…