دانلود رمان آقای هنرپیشه نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: زینب ایلخانی
تعداد صفحات: 674
خلاصه رمان: دست سرنوشت دوزخمی دو درمانده، دو جدا مانده اززندگی را درجزیره دنج و آرام،بادست های دریا به هم گره میزند…هنرپیشه ای تنها و سردرگم دراین سرزمین،شوق زندگی میابد و ناجی الهه ای از جنس حیات میشود! این روایت تنها باگره کور عشق باز می شود….
قسمتی از متن رمان آقای هنرپیشه
گوشى ام نفس هاى آخرش را میكشد، شارژ تمام میكند و مرضیه هم زبانش بسته میشود. آخرین قطره اشك روى لبم جا مانده است ،كامم شور میشود مثل دریا و من نمیدانم این دریاى بیچاره نگران كیست كه اینقدر در دلش همیشه شور افتاده است؟!حالم خوب نشده !به مریم گفته بودم ، آرامش جزیره و آبى فیروزه اى خلیج فارس هم براى آشفته بازار حال من نمیتوانند كارى كنند؛
آدرس و كلید و بلیط را یكجا و با اصرار در كیفم گذاشت
گفتم:
مریم جان، مامان راضى نمیشه بیاد!نیاد هم بابا نمیذاره برم به عادت همیشه اش دو دستش را فرو برد بین فرمزی فرفرى موهایش و آن ها را به سمت بالا هدایت كرد راضیش كن ، میدونم كارى رو از ته دل بخواى، میتونى انجام بدی ، اگه راضیش نكردى پس یعنی راضی نبودی به ماشین آلبالویی براق جدیدش تكیه میزنم ،هدیه جدید اصغر روحى، دوباره دلم ساز مخالف میزند
روحى چى؟! بهش گفتی؟ راضی نباشه چی؟ كلافه پوف میكشد و كنارم تكیه میدهد و او هم به پیرزنی كه گوشه خیابان لیف میفروشد خیره میشود.
راضی نباشه چیه؟غلط میكنه! بهش گفتم دوستم رو بعد چند سال پیدا كردم، من به اصغر بگم بمیر میمیره! ٧٤ سالش بود! اصغر روحى را میگویم! بزرگترین تهیه كننده سینماى آن روزهاى ایران، در اوج پیرى هوس كرده بود براى یك دختر ٢٧ ساله روزى چند بار بمیرد!حالا میفهمیدم چرا من و مریم در یك سن مشترك اینقدر اختالف سنى داریم! احساس! مریم با احساسش تصمیم نمیگرفت ، یعنی بی احساسی آدم ها را جوان نگه میداشت؟؟ اما من خیلى وقت بود كه با پیرى ام كنار آمده بودم! من هم مثل اصغر روحى هر روز براى یك نفر مرده بودم ، اما در جوانى!