رمان آقای پینوشه نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، معمایی
نویسنده رمان: آزیتا خیری
تعداد صفحات: 1401
خلاصه رمان: چند ماهی از مفقود شدن آیدا میگذرد. برادرش کمیل همه محله را با آگهی گم شدن او پر کرده، اما خبری از آیدا نیست. او به خانه انتهای بنبست مشکوک است؛ خانهای که سکوت طولانیاش با ورود طاهر و سوده و بیوک از هم میشکند و خلوت بابونه، دختر خانهی بنبست با ورود یکباره همه اعضای خانواده از هم میپاشد. اما این همه ماجرا نیست…
قسمتی از متن رمان آقای پینوشه
وقتی از آشپزخانه دور میشد زمزمه کرد متین مربای هویج
دوست نداره. این صبحانه سلیقه مادرش بود؛ درست مثل رشته ای که در آن تحصیل کرده تکه های ریز و درشت جهیزیه اش و خیلی چیزهای دیگر. در اتاق متین را به آرامی هل داد و متین همان وقت کیفش را برداشت به او و تلاشش برای دلبری و نازی پوزخند زد و در سکوت از کنارش گذشت.
شمیم روی پاشنه پا به عقب چرخید و نومیدانه به دور شدن او نگاه کرد.
توانش تمام شد با سینی که در دستش سنگین شده بود لب تخت نشست و چند لحظه بعد صدای کوبیده شدن در هال را شنید. اشک بدون تقلا راه به صورتش باز کرد. کبرا میان درگاه ایستاد و با تأسف به او چشم دوخت یک سال پیش دخترش میان همین اتاق پا به زمین کوبیده و گفته بود: فقط طلاق… صدای نفس بلندش در سکوت محزون اتاق خوابی که دیگر متعلق به دخترش نبود پیچید. زیبنده سفره را پهن کرده و با لبخندی که گوشه لبش نشسته بود تکه تکه محتویات سفره را می چید.
ظرف پنیر و مربا را کنار نان های داغ گذاشت و بعد صاف ایستاد. با وسواس به سفره نگاه انداخت و این بار ظرف کره را هم بین آنها جا داد نفسش آرام و بلند بود. به سوی آشپزخانه که می رفت با صدای بلندی گفت: بابونم…بیا دختر …. ناشتا نرى بيرونا. بابونه با کوله ای روی دوش از انتهای راهرویی که بین اتاق ها قرار داشت گذشت و وسط هال وقتی ساعتش را می بست به سفره نگاه انداخت نتوانست جلوی پوزخندش را بگیرد و در همان حال نگاهش به سوده افتاد.