دانلود رمان آوای احساس نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی، طنز
نویسنده رمان: زهرا.ن
تعداد صفحات: ۱۷۳
خلاصه رمان: داستان در مورد دختريه كه از بچگي به پسرخالش تكيه كرده، بعد از مدتي پسر واسه تحصيل به خارج از كشور ميره و بعد از چند سال برميگرده تا واسه هميشه بمونه، حالا اونا ديگه بچه هاي چند سال پيش نيستن و بزرگ شدن، جدالي بين احساس و ترس…بين عشق و خواستن…دوست داشتن و دوست داشته شدن…
قسمتی از متن رمان آوای احساس
ھمونطور که داشتم تند تند آماده میشدم که برم دانشگاه زیر لب ھی با خودم غر می زدم: امروزم دیر میرسم، ای خدا نشد من یه روز زود از خواب بیدار بشم،کوله پشتیمو برداشتمو از اتاق زدم بیرون، مامان توآشپزخونه بود، ھمونطور کھ بھ سمت در می رفتم بلند گفتم: مامان من رفتم مامان: دختر بیا صبحونھ بخو..نه مامان خیلی دیرم شده مامان: ساعت چند میای ؟چطور مگه؟
کاری دارین ؟ھمونطور کھ داشتم کتونیامو پام می کردم مامان گفت:آره یه خبر خوش دارم واست مامان جان بذار واسه بعد کھ من خیلی دیرم شده، بای بای.
مامان: آوا وایستا خبرو بھت بگم ولی من چون دیرم شده بود نموندمو سریع از در زدم بیرون،یعنی چھ خبری بوده؟ ولش کن خیلی دیرم شده، سریع تاکسی گرفتمو جلو دانشگاه پیاده شدم. داشتم تند تند تو راه رو می رفتم کھ بھ یکی تنھ زدم،ھمونطور کھ راه می رفتم
برگشتم ازش عذرخواھی کردم که از پشت محکم خوردم به یکی دیگه، ای خدا من چقدر امروز رو شانسم، چشمامو بستمو لب پایینمو از حرص گاز گرفتم،وقتی برگشتم یه پسر قد بلند جلوم وایستاده بود،سرمو انداختم پایین و خواستم عذرخواھی کنم که گفت: حواستون کجاس خانوم؟مگھ دارین سر می برین؟دیدم یکم پرروئه واسھ ھمین آروم از بغلش رد شدمو گفتم: بلھ دارم سر می برم وقت اینم ندارم اینجا وایستم به شکایتای شما گوش بدم،قدمامو تندتر کردمو به سمت کلاس رفتم،اونم دیگه پاپیچم نشد.
