دانلود رمان آیگل نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه_تلخ_اجتماعی
نویسنده رمان: مریم یوسفی
تعداد صفحات: 106
خلاصه رمان: داستان درباره ی دختری به نام آیگل هست ک خوانوادش رو در یک تصادف از دست داده واستاد دانشگاهه حالا پس از چندین سال پسرعموش و دوست خانوادگیشون دارن به ایران بر میگردن آیگل دختری از جنس دیگر دختران که با تمام سختی ها و تنهایی هایی که کشیده بازهم به زندگیش ادامه میده و هیچ چیز باعث دوری او از خداوند نمیشود و……..پایان تلخ
قسمتی از متن رمان آیگل
همگی هم به خاطر تندی پیاز ها گریه می کردند و هر چند دقیقه یک بار آب دماغشون را بالا می کشیدن. کوروش و احمد هم که برای گرفتن دیگ به مسجد رفته بودند رسیدن و با دیدن قیافه ی بچه ها شروع به خندیدن کرد و کوروش خطاب به سودابه وفیروزه که برای بردن سبد به بهار خواب اومده بودن گفت : چه کار کردین شما با این ها ؟ ببین توروخدا چه جوری اشک دکتر مهندس های مملکت را در آوردن.
فیروزه: وا این ها ناز نازین تقصیر ما چیه ؟ همش دوتا دونه پیاز پوست کندن ببین چه جور گریه میکنن تازه پیاز ها که تموم شد باید این رشته ها را هم خورد کنین تا اون موقع آب سبزی ها رفته میارم خوردشون کنین.بعد روبه آتوسا کرد و گفت: مادر آتوسا تو پاشو نمی خواد کار کنی بار شیشه داری؟ فیروزه سریع از بهارخواب بیرون رفتو نماند تا به اعتراض بچه ها گوش بدهد. کوروش: فرهاد منظور مامانت از بار شیشه چی بود ؟
فرهاد دماغش را بالا کشید و با صدای تو دماغی گفت: بابا آتوسا بارداره کوروش از شنیدن خبر خوش حال شد و به سمت آتوسا رفت دستش را گرفت و اون را بلند کرد پدرانه بر پیشانی او بوسه ای زد و به او تبریک گفت در نهایت هم او را از کارکردن منع کرد و او را با خود به داخل خونه برد. آتوسا هم در بین راه یواشکی برای بقیه زبون درآورد که باعث شد حرص بقیه در بیاد .آرسام : خدا شانس بده حامله هم نشدیم از زیر کار در بریم.
چند ثانیه گذشت و صدای خنده ی هرپنج نفر مثل توپ شلیک شد فرید همین طور که می خندید گفت: فکر کن آرسام با یک شیکم بالا اومده وایی خدا و این بار با شدت بیش تری خندید.
