دانلود رمان ابی سیریش بادیگارد میشود نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، طنز
نویسنده رمان: چیکسای
تعداد صفحات: 163
خلاصه رمان: ابراهیم جوانمرد زاده معروف به اِبی سیریش، که از لوطیها و داشهای منطقه پایین شهر تهران است. به عنوان بادیگارد دختر یکی از وکلای معروف، به همراه مادرش خدیجه سلطان و خواهرش صدیقه، به زندگی پر زرق و برق آقای وکیل وارد میشود ………پایان خوب
قسمتی از متن رمان ابی سیریش بادیگارد میشود
هرجا گوسفندی کشته میشد هر هشت نفر التماس کنان حاضر میشدن و از صاحب گوسفند میخواستن که بجول ها استخونیه که در مچ پا گوسفند بین دو غوزک قرار داره رو بهشون بده. یه کیسه پر از بجول داشتن که تابستون ها از صبح علی الطلوع تا نصفه شب، همشونو گوشه بازارچه کنار هم میچیدن و شرطی بازی میکردن! تکرار در بجول بازی یا قاب بازی از اون ها قاب بازهای حرفه ای ساخته بود که با بچه های بازارچه های نزدیک هم مسابقه میذاشتن.
کم کم واسه خودشون یه تیم هشت نفره درست کردن و مثه ورزش فوتبال مسابقات داخل محله ای و خارج
محله ای و فینال و خلتصه هرچی دلتون بخواد، مسابقه ردیف کردن! تو بچه ها ابراهیم یا به قول دوستاش ابی بدجور پیله بود! به طوریکه همه بهش می گفتن ابی سیریش و چون تا چیزی رو که میخواست بدست نمیاورد، دست از تالش و کوشش نمی کشید. همین باعث شد، همه اونو به عنوان رییس گروه قبول کنن!
هرکدوم از این بچه ها واسه خودشون لقبی داشتن که براساس خصوصیت رفتاریشون، شکل و قیافه شون
بود؛ مثال کریم جیرجیرک خیلی حرف می زد. اکبر فِنچ خیلی ظریف و ریزه میزه بود. غلوم آتیشی اهل دعوا، مهدی یا همون مِیتی هوش مغز متفکر گروه، جلال خاک انداز بین صحبت همه می پرید و جواد یا همون جوات رادار، جاسوس و خبر چینشون بود. رحیم ننه قمر هم وابستگی عجیب به ننه ش قمر خانم داشت!