دانلود رمان ارمغان آبرنگ نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: اجتماعی
نویسنده رمان: الناز
تعداد صفحات: 995
خلاصه رمان: ارمغان دختر فالگیری که حرص و طمع پول و بیماری مادرش ناخواسته پایش را به میهمانی آقای مظفری باز میکند. در آنجا با حسام مردی زخم خورده و قربانی آشنا میشود و بارداری او، مشکلاتی را برای او آغاز میکند.
قسمتی از متن رمان ارمغان آبرنگ
بچه ات رو تامین کنم خوبه؟ راضی میشی؟ من داداشمو خوب می شناسم اون آدم موندن نیست، بدبختت میکنه. به والله که منتظرش بمونی هم خودتت رو بدبخت میکنی هم من روسیاهو! چشمانم را آرام بازو بسته کردم. گاهی در غارهاي زندگی به یک دوراهی بر میخوري! دوراهی که از آن ها بدتر و دیگري بدترین است. مجبور میشدي بین آینده و یکی را انتخاب کنی و خودت را از چاله به چاهی که عمیق است پرت میکنی اما مجبوري و راه گریزي از او نیست.
باشه. ف…فقط خونه رو خودت بگیر کاراش رو ردیف کن بعد زنگ بزن بهم! شماره ام رو که داري! زنگ بزن کلافه و متعجب نگاهم کرد. قبول کردی؟ جدي چاره اي دیگه ایی برام گذاشتی؟ سرش را تکان داد و من تکیه ام را از در آهنی گاراژ گرفتم. میرسونمت. باشه. انتظار داشت تعارف کنم اما خسته تر از آن بودم که بخواهم تعارف کنم. خسته بودم و امروز هم یک روز سنگی بود و به کوهي خستگی ام اضافه میشد.
مونا، رفیق شفیق چند ساله ام همانند روغن در آتش جلز ولز کرد. دستهایش را محکم بر روي ران پاهایش کوبید. با ناله زمزمه کرد: اي خدا ارمغان مگه تو عقل نداري؟ چرا گفتی قبول؟ بر فرض که خونه رو برات گرفت. کوفت برات گرفت! آخرش چی؟ این بچه بالاخره به حرف میاد بگه این باباي بی صاحابم کو؟ کجاست؟ تو چی میگی؟ بابات رو چون اون …