دانلود رمان از بام تا آسمان نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: مریم موسیوند
تعداد صفحات: ۳۱۷
خلاصه رمان: داستانش در مورد دختری به اسم لیلی هست که پدرش مُرده و به همراه مادرش زندگی میکنه یه روز میفهمه که مامانش قراره با بابی ازدواج کنه .. این بابی دو تا فرزند داره الهه و امیریل. امیریل ازش میخواد تو شرکتش به عنوان سوپروایزر کار کنه و لیلی قبول میکنه ، در حین برگشت از شرکت با یه موتوری برخورد میکنه و میبرنش بیمارستان اونجاس که میفهمه سرطان پانکراس داره و باقی ماجرا … پذیرش مرگ چند مرحله داره. انکار، خشم، افسردگی و پذیرش. لیلی هم این مسیر رو طی میکنه. پایان خوش
قسمتی از متن رمان از بام تا آسمان
باد پیراھن سپید و گشادم را به بازی گرفته. پروانه با بال ھای سفید جلوتر از من، سرخوش، دارد پرواز می کند. دستم را به طرفش دراز می کنم. نمی شود. دستم بھش نمی رسد. باد می وزد و موھای پریشانم حرکت می کنند. پروانه بال می زند و بالاتر می رود. بالا و بالاتر. نفسم به شماره افتاده. تپه شیب تندی دارد و من خیلی جان ندارم. نگاھم به طرف آسمان آبی کشیده می شود.
آسمان می درخشد و ھیچ لکی ندارد با خورشیدی تابان در وسطش. پایین پیراھنم بال بال می زند. با ھر جان کندنی است خودم را به بالای تپه می رسانم. به ھن و ھن می افتم. به دور و برم نگاه می کنم. دشتی پر از گل ھای سرخ و سفید. نفس عمیقی می کشم. بوی گل حالم را کمی جا می آورد. تا چشم کار می کند گل است که باد میانشان موج انداخته. به موج بازی باد و گل لبخند می زنم. کسی نیست. تنھایم.
گرمم شده و دانه ھای عرق روی پیشانی و تیره کمرم نشسته. دست جلوی چشمانم می گذارم و به آسمان چشم می دوزم. چھره ای از بابا می بینم که دارد به من لبخند می زند و در یک آن محو می شود. دست ھایم را کنار دھانم می گذارم و رو به آسمان فریاد می زنم. -بابا!. بابا!. صدایم در دشت می پیچد و انگار صدھا دختر دارند بابایشان را، ھمزمان، صدا می زنند. بابا!. بابا!.من اینجام. برمی گردم. درست کنارم ایستاده. با ھمان لبخند ملایم روی لب ھایش….