دانلود رمان از بهشت تا بهشت نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: seloca
تعداد صفحات: 650
خلاصه رمان: داستان درباره دایانایِ سر به هوا و شیطون بیمارستانه که با ورود دکتر جدید به بیمارستان درگیر یه عشق یک طرفه میشه؛ عشقی که زندگی اونو کلا عوض میکنه و بهش میفهمونه معجزه میتونه خیلی نزدیکتر از اون چیزی باشه که فکرشو میکرده…
قسمتی از متن رمان از بهشت تا بهشت
لپمو گاز گرفتم که نخندم. آخه پدر من تو که معنیشو نمیدونی واسه چی میپوشی ؟؟!!مگه مجبوری؟ چقدرم که بهت میاد فشن بودن. مخصوصا با اون ۴ تا دونه شیوید رو سرت. خیلی زور زدم که نخندم ولی گویا موفق نشدم و یه ِ لبخند کوچولو زدم. عمو فشنمونم که فکر کرد این ِ لبخند رضای ِت سریع ِ ساک فسقلیمو ازم گرفتو گذاشت صندوق عقب و نشست پشت رول. حالا چرا اونجا, الله و اعلم…. حتما بنده خدا عادتشه. ھمزمان با استارت ماشین پرسید: خانوم کجا برم؟
و از توی آینه به من که ساکت نشسته بودم نگاه کرد. کرم بی زحمت. انقد خسته بودم که تا حرکت کرد چشامو گذاشتم رو ھم و خوابیدم. با صدای راننده فھمیدم رسیدیم. پولشو حساب کردم و پیاده شدم. تو کیفم دنبال بهزاد گشتم. بهزاد اسم جا سوییچیم بود، عذرا دوست دوران دبیرستان واسم خریده بود، خودشم اسم گذاشتھ بود واسش. از اون موقع تا حالا ھمیشھ پیشم بود. ٔ بھ بھ بالاخره رویت شد این آقا بھزادمون…. خونمون طبقھ سوم یھ آپارتمان ۵ طبقھ بود. بابام و یکی از دوستاش با ھم درست کرده بودن.
طرحشو بابا داده بود. خودشم مدیره ساختمون بود. کلی پز میدادم با مدیر بودنش، حالا ھر کی ندونھ فک میکنھ بابام رئیس جمھور آمریکاس ولی چھ کنم که دست خودم نیس، خو دوس دارم بابامو. درو باز کردمو طبقھ عادت ھمیشگیم با صدای بلند سلام دادم. کسی جوابمو نداد.باز معلوم نیس این مادام موسیو کجا رفتن. رفتم تو اتاقو لباسمو که یه مانتوی مشکیه مدل ن سفید ِ بود و با تاپ شلوارک صورتیم عوض کردم.خودمو رسما عروسکی با یه جی پرت کردم رو تختم. آخیش چقد دلم واسه اتاقم تنگ شده بود. یھ اتاق با دیوارای گلبھی. تختم و ِسط اتاق، سمت راستش یھ کتابخونھ بزرگ که توش پره از کتابھای پزشکی و رمان. سمتِشم. ھمھ چی سته سفید صورتی.