دانلود رمان اسارت نگاه نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: روشنک.آ
تعداد صفحات: 1019
خلاصه رمان: داستان دربارهی دختری به نام آرزوست. آرزو، دختری منزوی است که زمان زیادی را در بحران بیمحبتی پدرش به سر برده، چرا که باعث و بانی مرگ عشق پدرش قلمداد میشود. او به طور تصادفی با مردی آشنا میشود که به آرزو کمک میکند تا تنها عامل نجات زنی باشد که اکنون، در مقام همسر و همراه پدرِ آرزو است. این نجات میسر نمیشود مگر به واسطهی عشق بزرگ این مرد که نه تنها آرزو را مدیون انسانیت خویش میکند، بلکه به او کمک میکند از دنیای انزوای خود فاصله گرفته و بودن در کنار افراد دیگر برایش از تنهایی لذت بخشتر باشد.
قسمتی از متن رمان اسارت نگاه
دوباره دسته ی چمدانم را گرفتم و به سمت اتاقی که هر وقت به خانهی عمه میآمدم برایم چشم. آماده اش می کردند، راه افتادم. بالاخره به اتاق رسیدم. با دست آزادم در را باز کردم و به سمت تخت چوبی دو نفرهی گوشهی اتاق رفتم. روی تخت نشستم و سریع چمدانم را باز کردم. یک دست لباس گرم با حوله برداشتم و راهی حمام شدم. آب ولرم بهترین گزینه بود. همیشه آب ولرم را انتخاب میکردم؛ نه داغ و نه سرد. اینطوری آرامش بیشتری میگرفتم.
از قدیم راست گفتهاند که تعادل، اوج آرامش است. زیر
قطرات درشت آب که با فشار بر پوست تن فرود می آمدند، به فکر فرو رفتم؛ فکر به آنچه که به تازگی گذشت. دروغ چرا، خرده ای از خانوادهام دلگیر شدهام. مامان و بابا هر روز بارها با من تماس میگرفتند و حرف میزدیم، ولی از سه ماه پیش تماسهایشان خیلی کمتر و مدت مکالمه هایمان کوتاهتر شد. آخرینبار که حرف زدیم دو هفته ی پیش بود.
بابا به من زنگ زد و گفت امسال به جای رفتن به ایران، به خانه ی عمه بیایم. صدایش به وضوح همان شبی که این حرف را زد، در گوشهایم پخش شد. لحن خشک و سردش مرا به یاد دوران دردناک کودکیام میانداخت؛ همان دورانی که ذرهای محبت پدرانه از جانبش نمیدیدم. اگر به خاطر مامان و آن حادثه، که باعث به کُما رفتن من شد نبود، رفتار خالی از احساس بابا با من ادامه پیدا میکرد. به نظر میآمد حالا هم به همان دوران نزدیکتر میشد و من از این نزدیکی سخت میترسیدم.