دانلود رمان اشرافی شیطون بلا نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: طنز، کمدی
نویسنده رمان: x2yz
تعداد صفحات: ۳۵۱
خلاصه رمان: داستان درباره ی دختریه که خیلی شیطونه.اما خانواده ی اشرافی داره.توی خونه باید مثل اشرافیا رفتار کنه.اما بیرون از خونه میشه همون دختر شیطون.سعی میکنه سوتی نده تا عمش متوجه نشه که نمیتونه اشرافی رفتارکنه.همیشه از مهمونیای خانوادگی فرار میکنه.اما توی یکی از مهمونی ها مجبور به شرکت کردن میشه و سوتی های زیادی میده و…
قسمتی از متن رمان اشرافی شیطون بلا
آخیــــــش!!یه خواب راحت بدون هیچ خر مگس مزاحمی!!! از روی تخت بلند شدمو به طرف دست به آب
رفتم! اووووووه…!قیافه رو!!شدم مثه این آمازونیا!!موهای ژولی و پولی،دماغ پف کرده و چشمای قرمز!!
آخــه یکی نیس به من بگه واسه چی تا کله ی سحر چت میکنی؟!نه آخه واسه چی؟!مرض داری آتاناز؟!
اهه…دارم با خودم حرف میزنم…چل که بودم…چل و پنج شدم!!
با غر غر لباسای سنگین اشرافی رو پوشیدم.آدم گونی بپوشه بهتره از اینه که این لباسای بیست تنی روبپوشه!!والــٌا!!!اونم چی؟!قهوه ای و طلاییای تو روح کسی که این لباسو دوخته!!اول صبحی تگری زده تو اعصاب ما!!
خواستم از نرده ها لیـــز بخورم که یادم افتاد اینجا خونس و من باید یه دختر اشرافی و سنگین باشم!!!بعـــله! با غرور از پله ها پایین اومدم.زهره خانوم،پیر ترین خدمتکار خونه اومد سمتم.
زهره خانوم:سالم خانوم کوچیک.صبحتون بخیر!دلم میخواست این غرور الکی رو کنار بزارم و بپرم لپای نرمشو بوس کنم!ولی حیف…نباید اینکارو بکنم!سرمو تکون دادم و گفتم:صبح شما هم بخیر! زهره خانوم: خانوم و آقا تو سالن منتظرتونن. من:باشه. به طرف سالن رفتم.عمو متین و عمه جان خعــلی شیک و مجلسی پشت میز نشسته بودن!!اینکه میگم شیک و
مجلسی واقعا شیک و مجلسیا!!مثه عصا قورت داده ها خیلی شق و رق و بدون هیچ قوزی نشسته بودن!!
با صدای پر غرور و رسایی گفتم:صبحـــتون بخـیر!
عمه نگاه پر تحسینشو بهم دوخت و گفت:صبح بخیر آتا جان! عمو با خنده گفت:بدو بیا که صبحونه از دهن افتــ…. ولی با چشم غره ی عمه ساکت شد! پشت میز نشستم…اوووق!!خـاویـار؟؟؟!نه!!! ای خـــدا من به کی بگم از خاویار متنفرم؟؟هان؟؟حتی اسمشم که میاد حالت تهوع میگیرم!!