دانلود رمان اشک شوکا نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اربابی
نویسنده رمان: چیکسای
تعداد صفحات: 175
خلاصه رمان: شوکا دختر عمو حسن ،رعیت ارباب تیمور، در حال آماده کردن تدارکات عروسی با نامزدش رسول میباشد. بهادر پسر تیمور بعد از سالها از فرنگ باز میگردد و به همراه دوستانش برای چند روز تفریح به روستایی که پدرش ارباب آنجاست میرود و در آنجا شوکا را می بیند و حادثه آفرین میشود.شوکا اشک می ریزرد برای بی پناهی و مظلومانه واقع شدنش….
قسمتی از متن رمان اشک شوکا
چشمایش را که باز کرد هوا گرگ و میش بود. فقط صدای نفس های بلند پدرش، حسن، که کنار دیوار خوابیده بود سکوت را در هم میشکست. با اکراه رختخواب گرمش را ترک گفت. چقدر دلش میخواست که در آن هوای سرد پاییزی تا نیمه ی روز بخوابد ولی از تلفن خانه ی روستا پیغام آورده بودند که تیمور خان به همراه خانواده و مهمانهایش برای تفریح چند روزه به عمارت خواهند آمد. سربندش را به سر بست، ژاکت پشمی مشکی اش را که تابستان قبل با کمک بی بی، زن هنرمند روستا، بافته بود به تن کرد، شالش را به سر انداخت و چشمی به دور و بر اتاق گرداند.
شعله ی کم نور و کوتاه فانوس روی طاقچه حاکی از اتمام ذخیره نفتی اش بود. در چوبی اتاق را باز کرد. صدای جیر جیر در بلند شد. زیر لب غر غر کرد: صد بار به اکبر گفتم به لوال های این در روغن بماله اکبر یکی از کارگران کارخانه شالی کوبی تیمور خان بود. تیمور خان جزو معدود افرادی بود که در مازندران کارخانه شالیکوبی داشت. هوای سرد پاییزی و بوی خاک ناشی از باران نیمه شب را با ولع به داخل ریه هایش فرستاد. بسم ا… گفت…
و به سمت پله ها گام برداشت. سطل روئی را به دست گرفت و به سمت قنات راه افتاد. عمارت تیمور خان، ارباب روستا، یک ساختمان دو طبقه بود. در طبقه اول آشپزخانه، سرویس و دو تا اتاق تو در تو قرار داشت که مکان زندگی سرایدار، عمو حسن و دخترش شوکا بود. در طبقه دوم هم یک ایوان تزیین شده با گلهای شمعدانی و چهار اتاق فرش شده قرار داشت که دو تا از آنها بهم راه داشته، مبله شده و مهمانخانه بودند. در یکی از اتاقها هم دو تا تخت فلزی بود.