دانلود رمان اغما نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: الناز چهارراهی
تعداد صفحات: 21
۷
خلاصه رمان: دیروزش را فریاد زدم شاید یادش بیاید ، ولی رفت و دیروز و امروز و فردا را با هم از یاد برد
او به اغما رفت که شاید بازگردد ، من جایی میان عشق و باور معلق ماندم شاید بیاید و ببخشد دستهای تردیدم را
قسمتی از متن رمان اغما
سکوت تلخی بینمان حکم فرما شد. اما من سکوت را نمی خوا ستم. حتی اگر دنیا سرم خراب می شد باز هم باید برایم حرف می زد. مهتاب باتوام؟ چرا لال شدی؟
من من کرد و صدایش در گوشم پیچید. قضیه اش مفصله، اینجوری نمی شه! به اوم عصبانیت رسانیده بودم و هیچ چیز جلودارم نبود. فکر اینکه محمد یک جور و این که آن طرف مهتاب بود یک جور یگر آزارم می داد.
خیلی روت زیاده مهتاب. کجا بیام؟ برعکس من کاملا ریلکس بود و آرامش از تک تک حرف هایش می بارید.
فردا بیا خونه ی من. ایستادم و طول اتاق را قدم زدم. اولا که همین امروز، دوما من خونه ی تو نمیام. مکث کوتاهی کرد و گفت. باشه، تا یک ساعت دیگه کافه رویا باش. بی خداحافظی قطع کردم و دکمه های مانتویم را بستم. شال را روی سرم انداختم و با عجله بیرون رفتم. مادر جون رو مبل نشسته بود و به تلویزیون خاموش زل زده بود. مامان جان من تا یه جایی می رم و زود بر می گردم. واجبه وگرنه تنهاتون نمی ذاشتم.
با حرفم نگرانی در چهره اش نمایان شد. بلند شد و به طرفم آمد.