دانلود رمان المپیاد احساس نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: پلیسی، درام، معمایی
نویسنده رمان: عسل عوض زاده
تعداد صفحات: 571
خلاصه رمان: تا به حال به احساساتی که در آن غرق می شوم،فکر نکرده بودم!به احساساتی که نمی دانم حتی می شود،آن ها را توضیح داد یا نه! احساساتی که همه در بخش آمیگدالِ مغز جریان می گیرند و باعثِ خنده،گریه،بغض و لبخند،ترس،عشق و… می شوند!گاهی فکر می کنم،زندگی که در آن هستم،یک خواب است! یا شاید هم یک فیلم که ما عضوی از شخصیت های آن هستیم!یاد شخصیت های کارتونی می افتم.ای کاش سیندرلا می شدم و انتقامم را از آناستازیا و گرزیلا می گرفتم!آلیس می شدم و زندگی کردن در سرزمین عجایب را برای یک بار هم که شده،تجربه می کردم!یا مانند سفید برفی،روزهای تاریک و ترسناکم را با دیوانه بازی های هفت کوتوله می گذراندم!ای کاش مستربین می شدم و در دنیای خودم دیوانگی می کردم و از کارهای احمقانه ام پشیمان نبودم و غصه شان را نمی خوردم!..
قسمتی از متن رمان المپیاد احساس
سهیل قیافش مچاله و شد گفت: دختر چندش خواستم حرفی بزنم که صدای جیغ ستاره بلند شد. دایی محسن استغفر الله گفت و روشو برگدوند تابه لباس ستاره نگاه نکنه
ستاره سریع انداختش تو پاکت و مانتو نصفه نیمه شده اش رو در آوردم با دیدن مانتو هنگید وقتی به خودش اومد جیغ بلندی کشید و گفت: سهیل کشمت…. سهیل شونه ای بالا انداخت گفت: فقط من این کار و نکردم بهارم کرد ستاره خواست به سمتم حمله کنه که گفتم….
ستاره جون تو به کمک من نیاز داری گلم، نه؟ ستاره از حرکت ایستاد لبخندی زد :گفت تو عشق منی مگه من میتونم تور و بزنم بعد از حرفش خیز برداشت سمت سهیل زدش چقدر خوب بود که خرابکاری کرده باشی و تنبیه نشی! بعد از کلی کتک رفتم سر سفر نشستیم واسه شام. شروع به خوردن فسنجون خوشمزه کردم؛ نوشابه ور برداشتم ریختم تو ،لیوان لیوانو و برداشتم و سرکشیدم گذشت که باصدای بلند گاز معدمو دادم بیرون همه برگشتن سمتم لبخند کج و کولی زدم
کمی
که ستار گفت: خیلی چندشی دارم غذا میخورم وا مگه چیه؟ گاز معدست دیگه تو خودتم می زنی بعد از حرفم دوباره زدم که قیافش کج شد. کمی سالاد برداشتم و گفتم خاله- دستت در نکنه خیلی خوشمزه بود. بهار- جان اون خالت نیست زن داییته