دانلود رمان الهه غم و ارباب دل نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، پلیسی، طنز ، غمگین
نویسنده رمان: ف.نظمیه
تعداد صفحات: 195
خلاصه رمان: گاهی وقتاما آدما کارایی می کنیم که حتی به ذهنمون هم خطور نمیکنه که ممکنه همین کاره باعث بشه زندگیمون تغییر کنه. تغییری که باعث میشه ما رو وارد یه دنیای دیگه کنه…دنیایی که میتونه …پراز شادی ..غم… خیانت.. یا حتی وفاداری باشه….. واماآدمای قصه ی ما ،توی این قصه یه دختر داریم که معمولیه دختری که مثل همه ی رمان هایی که خوندین نه خانواده ی پولداری داره ونه قیافه ی زیبایی ولی یه قلب داره که به اندازه ی دنیا بزرگه وسرشار از مهربونی وخواستنه ودرظاهر شاد اما در باطن لبریز از غم واندوهه …..
قسمتی از متن رمان الهه غم و ارباب دل
دیدم حلما زیادی ساکته بهش نگا کردم که دیدم داره با چشمای درشت شده و دهن باز بهم نگا می کنه سرمو به طرف راست چپ تکون دادم وگفتم:چیه؟ حلما_دارم فک می کنم چه عجوبه ای هستی که بدون نفس کشیدن یه ریز فَک می زنی یه نیشگون ازش گرفتم که حلما بایه صورت درهم گفت : حلما_الهیییییییی فاطی مارمولک بوست کنه الهی به حق پسر همسایمون توی غذات سوسک پیدابشه…… تا این وگفت گالب به روتون حالت تهو گرفتم…..
یه اخم بهش کردمو به سمانه وایناز که داشتن یه چیزی از تو گوشی می دیدن می خندیدن نگاه کردم..بااین کاره پسره اصلا استادوبه کل فراموش کردم..حلما استاد پس کو؟حلما دستشو زیر چونش گذاشت وگفت: حلما_نمی دونم ولی فک نکنم بیاد سرمو تکون دادمو ودوباره به بچه ها نگاه کردم…
داشتم پسرا رو که زیرزیرکی می خندین دید می زدم که سمانه بلند شدو به طرف در رفت . ایناز_کجامی ری سمانه؟
سمانه_می رم بپرسم استاد میاد یا نه؟ ایناز _پس وایسا منم بیام.
حوصله ام سر رفته بود حلما هم که همش سرش تو این ماسماسک بود سرمو گذاشتم رو میز وچشمامو بستم. داشتم کم کم خواب می رفتم که حلما صدام زد. سرمو یه ذره بلند کردمو گفتم