دانلود رمان الهه ی ارباب نسخه کامل پی دی اف،اندروید،آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اربابی
نویسنده رمان: MISHAAAA.B
تعداد صفحات: 112
خلاصه رمان: الهه یه دختره شاده ، وارد یه روستا میشه که ارباب اونجا پسر عموشه و من ، منم … مهم نیست اگه تو از من خوشت نمیاد… تو عادت کردی به چیزای یک نواخت؛ تفاوت من برات قابل درک نیست… من یه دخترم با چشمای قهوه ای و موهای قهوه ای… یه چهره ی عادی… اما افکـــــار خاص… من اون چیزی که میخوامو آرزو نمیکنم… اونو میسازم …
قسمتی از متن رمان الهه ی ارباب
یادمه تقریبا پنج سال پیش بود که ازاون روستا رفتیم ! مث اینکه پدرم قرار بود از روستا بره به شهرستان
کارخونه بزنه که با مخالفت پدر بزرگم رو برو شد پدر بزرگم وسط دعوا پاشده میگه اگه بري از ارث محرومت
میکنم فک کنم بدتر شد چون پدرم لجبازو یه دنده بودگفت هرکاري میخاي بکن ولی من از این جا میرم
نمیدونم بعدن چ اتفاقاتی افتاد و چیا بینشون پیشومد وقتی چهارده سالم بود رفتیم ازون جا.
دیگه اون روستاي دوس داشتنیمو ندیده بودم یادمه همیشه منو اشکانو سارا میرفتیم پشت عمارت بازي میکردیم هههه صب کن صب کن یاد اشکان افتادم خیلی دلم براش تنگ شده همیشه ازم حمایت میکرد دیگ فک کنم بیستو پنج سالشه اون موقع ها خیلی دوسش داشتم ولی الان …الان از روبه رو شدن باش میترسم ینی اصن
بیخیال کلا امروز گیج میزنم من…
حالا کجا بودیم اها پدر بزرگم ارباب اونجا بود یادمه همه روستا به احترامش وایمیستادن ولی بعد از اینکه
از اونجا رفتیم تقریبا دوسال بعدش بابابزرگم فوت کرد …خلاصه دیشب بابا پاشده سرشب هی میگه الهه عموت
مریض احواله میخاد تورو ببینه منو مامانت که کار داریم نمیتونیم بیایم ولی تو باید بري اغا اصن من نمیخام برم زور ك نیس! ! اي بابا ول کنین منو خلاصه رو حرفم وایستادم ن م ي ر م و اینکه الانم دارم ساکمو جمع میکنم ( خخخخ باباس دیگه)