دانلود رمان ایستاده مردن نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: معمایی_عاشقانه
نویسنده رمان: مبینا راد
تعداد صفحات: 420
خلاصه رمان: پسرک قصهی ما، توی زندگیش درگیر مشکلات فراوونی شده. مشکلاتی که مواجه باهاشون، برای هیچکس آسون نیست! فکر میکرد که همهی آدما، عاشقی سرشون نمیشه؛ تا اینکه یه نفر وارد زندگیش شد و نشون داد که اشتباه نمیکرده.
فهمید که عشق تا منفعت هست، حسی زودگذره؛ مگه اینکه منفعت یه نفر، رسیدن به عشق باشه. پسرک، کسی رو داره که همیشه راه رو بهش نشون میده؛ اما راهنمای راهش، میتونه قفل بزرگترین کابوسش رو براش باز کنه؟پایان خوش
قسمتی از متن رمان ایستاده مردن
شب شده بود. هوا تاریک شده بود؛ اما میثاق هنوز هم به خانه نیامده بود . ستایش و مهدیه هر ساعتی که می گذشت ، نگرانیشان که اشکهایش را پاک می کرد ، بیشتر می شد . ستایش زمزمه کرد : باید بریم کلانتری . باید خبر بدیم که دیر کرده مهدیه سرش را به نشانه مثبت تکان داد و هردو از جایشان بلند شدند. روبروی سرهنگ نشسته بودند . ستایش بلند گریه میکرد سرهنگ کلافه پرسید : خانم دارم می پرسم چی شده ؟
مهدیه زبانش قفل کرده بود و چیزی نمی گفت کمی که گذشت ستایش زبان باز کرد: جناب سرهنگ، پسرم خونه نیومده. با هرجایی که فکر می کردیم شاید رفته باشه تماس گرفتیم اما هیچ جا نبود . عادت نداشت اینقدر دیر به خونه بیاد . سرهنگ : لطفاً آروم باشین. اسم …ستایش زمزمه کرد : میثاق . میثاق سالاری .سرهنگ یادداشت کرد و سرش را بالا آورد. پرسید: برای آخرین بار کی اون رو دیده؟مهدیه آرام گفت: من.خب؟
یکی در زد رفت در رو باز کنه. فکر کنم دوستش بود بعدش هم برگشت خونه. شما برگشتنش رو دیدین؟مهدیه لبی گزید و به مادرش نگاه کرد. بعد سرش را تکان داد و گفت: نه. سرهنگ دوباره یادداشت کرد و زمزمه کرد: مورد مشکوکیه. صدای گریه های ستایش بالا گرفت.بیشتر از آن نمیتوانست تحمل کند. او مرد خانه اش را میخواست؛ تنها مرد خانه اش.
حال تماس های پشت سر هم بارانا کلافه اش کرده بود؛ از طرفی هم دلش نمیخواست موبایلش را خاموش کند. بلاخره بعد از چندین تماس پاسخ داد…