دانلود رمان باران را به آتش میکشم نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: مهرو.ر
تعداد صفحات: 288
خلاصه رمان: دختری به اسم مهرو یه روز تابستونی همراه دوستاش با یه عده پسر کورس می بنده و بعد متوجه می شه که… پایان خوش
قسمتی از متن رمان باران را به آتش میکشم
درغروب یک روز گرم تابستانی در یکی از شهرهای گرمسیر جنوب ایران،در یکی از منطقه های زیبای شهر در خانه ای بزرگ و تقریبا نو ساخت دختری کنار پنجره ی اتاق خوابش ایستاده بود و در حالی که آوازی را زیر لب زمزمه می کرد به خورشید در حال غروب زل زده بود.دختر مهرو نام داشت.آهی کشید و نگاهش را از پنجره گرفت و سمت تخت نا مرتبش نشست و گوشی موبایلش را در دست گرفت.به شدت حوصله اش سر رفته بود.
به صفحه ی گوشی که چشمک می زد لبخندی زد و جواب داد:الو؟ صدای جیغ مانند دوستش پانته آ در گوشش پیچید:سالم مهی جوونم! مهرو گفت:های پان.خوبی؟ پانی گفت:میسی دوستم.چه خبرا؟نظرت چیه امشب اون شامی رو که بدهکاری رو بهمون بدی؟
مهرو گفت:پول ندارم.دنگی پایه ام بعدم سگ خور بهتون بستنی میدم. پانی:گم شو از حلقومت می کشم بیرون شامو.هنوز شام ماشینت رو ندادی.مهرو: جنابعالی هم باید دست می کردی تو جیبت.
پانی جیغ زنان گفت:نیست که شام ندادم؟هفته ی پیش لیمو رو من حساب کردم.مهرو خنده کنان گفت:چه حرصی می خوره!باشه بابا شام امشب با من.1ساعت دیگه میام دنبالت.پانی وقتی می گم 1 ساعت یعنی آماده نبودی میرم.دیگه گم شو می خوام به نوژان و رزا زنگ بزنم. پانی خندان گفت: لیاقت شنیدن صدامو نداری.بابای.