دانلود رمان باور حقیقت نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: بیتا عباسی
تعداد صفحات: 815
خلاصه رمان: تبریک میگم آقای مهرجو،… بورس امسال بهشما تعلق گرفته…از این خبر غیرمنتظره کوروش به قدری هیجان زده شد که بقیه صحبت های رئیس دانشگاه را درست و دقیق نفهمید. وقتی از آن اتاق بیرون آمد اشکان فوری راهش را سد کرد: چه کارت داشتن؟
قسمتی از متن رمان باور حقیقت
بزرگترش چشم دوخت اما قبل از اینکه دهان باز کند تا حرفی بزند و بگو مگویی با او راه بیندازد همین که نگاهش به صورت مظلوم مادرش و خواهشی که در چشمان او بود، افتاد به ناچار لب فرو بست. سودابه که یک جورایی خودش را اختیار دار آن خانه و زندگی میدانست در حین برخاستن و بلند شدن از پشت میز، پرادعا به حرفش ادامه داد: تا حالا که نذاشتم کم و کسری آنچنانی داشته باشی… نمی دونم یه دفه چه مرگت شده که هوس کار کردن به سرت زده…
آخه چی می خوای بها؟ … من که شب تا صبح دارم تو اون داروخونه کار می کنم و جوون می کنم… سولماز که دیگر نتوانست تاب بیاورد توی حرفش پرید، اما این بار سعی کرد نگاهش به چشمهای مادرش نیفتد: خودت باعث شدی، حالا طلبکارم هستی!.. اگه زیاده خواهی تو نبود… اگه اون خونه رو نفروخته بودی، الان داشتیم با حقوق مستمری بابا راحت زندگی می کردیم… همین که سودابه با عصبانیت تمام به طرف او گام برداشت…
و دستش برای زدن سیلی بالا رفت، صدای لرزان و ملتهب مادرش چون سدی مانع اش شد: به خداوندی خدا، اگه بز نیش، شیرمو حلالت نمی کنم! که دست سودابه مشت شد و بی اختیار کنار اندامش فرو افتاد. لب هایش را با حرص زیر دندان کشید. همان طور که نیزه نگاه پر خشم و غضب آبی رنگش را در چشمان سیاه سولماز فرو کرده بود، نفسی بلند کشید تا از التهابش کاسته شود. سپس نیش کلماتش را به صورت او پرتاب کردن بدبخت تو لیاقت نداری… لیاقت خونه ی بالای شهر و این مد زندگی کردن رو نداری…