دانلود رمان با من بمان نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه_اجتماعی
نویسنده رمان: حورا کاشانی
تعداد صفحات: ۱۲۴
خلاصه رمان: دختری که تازه از خارج بر میگرده و توی یک شرکت مشغول به کار میشه و یک سری اتفاقات براش میوفته که خیلی هیجان انگیزه….
قسمتی از متن رمان با من بمان
یک هفته از اومدن من به شرکت می گذشت … تو این مدت توانسته بودم با بچه ها رابطه دوستی خوبی بر قرار کنم … به جز من و سامان و بهار به مهندس دیگه به اسم فرزاد شهابی همکارمون بود … اون روز با بچه ها نشسته بودیم و داشتیم نهار می خوردیم و سامان با چک های سخره اش داشت ما رو می خندوند . بردیا از صبح رفته بود بیرون و هنوزم نیومده بود … سامان رو به جمع گفت : « بچه حالا این یکی رو گوش کنید * … در جوابش گفتم : < این یکی هم سر و ته نداره نه >
حالا گو و قاشق غذا رو گذاشت دهنش و همین طور که داشت می جویید گفت : « می دونید آدما به چند دسته تقسیم می شن ؟ « فرزاد گفت : « از کجا بدونم ساسان ، گرفتی ما رو ؟ « ه خوب بگو نمی دونم و خلاصه … بهاره گفت : « دو دسته ؟ « نج … کیانا تو بگوه نمی دونم … همین که بهار گفت … دو دسته ؟ و ه ای بابا نمی دونید ؟ ما رو بگو با کیا همکار شدیم « … » بگو دیگه سامان ، حوصله امون سر رفت « .. با دستمال دور دهنشو پاک کرد و گفت : « جوابش اینه ، دسته اول ، دسته دوم ، دسته سوم . و ریز خندید ، هر سه تامون خنده امون رفت هوا ، نه به خاطر جکی که تعریف کرد و به خاطر قیافه اش که خیلی خنده دار بود .
موقع تعریف کردن خیلی جدی بود و انگار می خواست چی بگه حالا … من گفتم : « ای بترکی سامان ، سه ساعته ما رو غلاف کردی … اه … بهاره گفت : « خیلی بی مزه بوده . فرزاد گفت : « جرات داری یک بار دیگه چیزی بگوه … ا مگه من چیز بدی گفتم ؟ همه اتون هم که خندیدین … حالا اینو گوش کنید ، یک پسره پنجره ساز بود و میره خواستگاری * … فرزاد نذاشت حرفشو ادامه بده . ه به خدا سامان جرات داری یکی دیگه از اون جک های مسخره اتو تعریف کن ، یا می شم می رم … گوش کن حالا … اره داشتم می گفتم ، می ره خواستگاری و می گن شغلت چیه ؟