دانلود رمان بدخون نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه_تخیلی_فانتزی
نویسنده رمان: mahdis lavign
تعداد صفحات: 327
خلاصه رمان: میشه؛ اما مشکل واقعی اینجاست که امیر انسان نیست! نگار زمانی متوجه میشه که توی یه دو راهی قرار میگیره، مرگ یا زندگی! کم کم امیر از داستان بیرون میره و افراد جدیدی جایگزین اون میشن. کل اتفاقات اولیه این رمان در مورد زمانیه که نگار متوجه میشه داره… با خون آشامها زندگی میکنه و بخش بعدی داستان جداگانه است
قسمتی از متن رمان بد خون
وارد عمارت شدند . به جز نگار چند تا انسان دیگر آنجا بودند . از همه انسانها یکی از آنها عجیب و غریب تر بود . یکی از چشم هایش الماس بود ، پای راستش شبیه به دزدان دریایی بود و همین طور یک کلاه کابوی در سرش داشت . نگار آرام در گوش الکساندر گفت : این کیه ؟ الکساندر هم آرام گفت : شکارچی خون آشام ، ناپلیون طبق معمول به سقف : دوستان یک خبر بد . و بعد چشمانش را باز کرد .
جاگر بوی نگار رو دنبال کرده و متوجه شده اون همراه با الکساندر به اینجا اومده ؛ ولی دقیقا نمیدونه کجا هستیم ، باید سریع تر عمل کنیم . شکارچی خون آشام سر پا ایستاد . در حالی که سیگار می کشید ، گفت : ـ ما نزدیک یک تن سیر و فشنگ احتیاج داریم . الکساندر پریشان گفت : – سپر ؟ شکارچی خون آشام سری تکان داد _ بله سیر . فشنگ ها رو باید با سیر آغشته کنیم . انسان ها نمی تونن خون آشام ها رو با دست بکشن . بعضی ها تور هم باید به دنبال انسان های بیشتری باشید .
بعضی از انسان ها هم باید به دنبال نقره باشن . من منتظرم تا شما اونها رو پیدا کنید . الکساندر و نزدیک به ده نفر دیگر از خون آشام ها محو شدند . نگار رو به سارا که به دیوار تیکه داده بود کرد . ـ اونا کجا رفتن ؟ سارا شانه ای بالا انداخت . به دنبال چیزهایی رفتن که شکارچی گفت . و بعد نگاه تیزی به شکارچی انداخت که داشت با انی می رفت . سارا رو به روی شکارچی سبز شد . بهتره به بچه ی من نزدیک نشی ، مانی را به کناری کشید . شکارچی از آن دو دور شد و روی صندلی اش نشست و سیگار کشید .