دانلود رمان برده نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: ارباب_رعیتی_عاشقانه
نویسنده رمان: میناد پریا
تعداد صفحات: 341
خلاصه رمان: دختری پر از نفرت و پرخاشگری از قیمش که عاشق مادرش بوده . مردی با گذشته ی ارباب گونه .
گذشته ی برنده که در آینده زخمی می کند
قسمتی از متن رمان برده
تقریبا سه روز از آخرین تماس دیوید گذشته بود ، نگران بودم ؛ فرهاد انسان خیلی خشن و مرموزی بود ؛ او دوست نداشت دوست داشتن هایش را دیگری حتی لمس کند . دیوید گفت می توانم سه روز بعد برای اولین بار ببینمش . گرچه هیچ تمایلی به دیدن دختر آن مرد نداشتم ، اما وقتی دیوید گفت سه روز بعد وقتش ببینمش چون فرهاد میاد پاریس ، حال من در یک زمان چطور هم ایران باشم هم پاریس . سرم روی میز گذاشتم و به حال خودم و تصمیم عجیبم و حتی به لیزای بی گناه و به حال آن دخترک که قرار بود جانش در قباله آزادی لیزا باشد .
فرهاد خیلی رسمی تسلیت و تبریک گفت گویی مردی را در گریه اش قلقک می داد . لبخند کم رنگی زدم و به او در کت و شلوار سورمه ای رنگش خاص و بی نقص بود گذر زمان هرگز در او اثر نمی کرد . خب فرهاد … حال دخترت خوب است … گفتی تصادف کرده است ! ؟ لبخندی زد و گفت : – تو نمی دونی کارن جان … دختر بزرگ کردن چه کار سختیه … اما دلیل اومدنم فقط تبریک نبود … سرش را پایین انداخت و دستانش را گره زد – کارن پسرم من ارادت خاصی به پدرت داشتم و حتی الان هم دارم … تو و تفاوتهای تو رو خوب می شناسم …
( لبخندی زد ) خوشحالم که هنوز همان پسر مهربانی هستی که برای لیزا التماسم می کردی … واقعا دیر فهمیدم که چه مشکل بزرگی دارم … و شاکر خدا هستم که تو از دنیای سیاه ما به دور بودی و هستی … ( نفسی کشید ) هیما من برخلاف انتظارم اصلا از مادرش نرفته و برعکس به من رفته …. نه به بدبختی و وحشتناکی من … اما رفتار ارباب گونه اش دلم زخمی می کنه ! چند دقیقه به دستانش خیره شد و من ناخواسته پوزخند زدم به راستی این کره کرد و آبی چه ابلهانه می چرخید . فرهاد دخترش را مهربان و به دور از خوی اریابی می خواست اما دخترش ارباب گونه بار آمده بود .