دانلود رمان برزخ خاموش نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: فاطمه مرادی، کیمیا ذبیحی
تعداد صفحات: 337
خلاصه رمان: برزخ خاموش روایت قصه ی ترنمه، دختری که مهر بچه ی طلاق به پیشونیش میخوره و از این مهر اصلا راضی نیست… می خواد راه نجات رو پیدا کنه اما تو چاله نرفته میره داخل چال… یک رمان عاشقانه اجتماعی که هم سختی و تلخی زیادی داره و هم یه روزی شیرین میشه…
قسمتی از متن رمان برزخ خاموش
که پیاده شد ، دست داخل کیفم کردم و آیینه کوچیکم رو بیرون کشیدم و به تصویر خودم نگاه کردم اشک هایی که ریخته بودم باعث شده بود رد کمرنگی از خودشون بذارن و به این خاطر بهش حق می دادم بگه صورتم رو پاک کنم ، به لب هام نگاه کردم که رژ پر رنگ قرمز روشون خود نمایی می کرد ، لب به دندون گرفتم حرص از مامان اصلا نفهمیده بودم چرا این رنگ جیغ رو که معمولا اصلا استفاده نمی کنم زدم و اون هم به این پر رنگی …
سرم رو به طرفین تکون دادم و پودرم رو برادشتم و روی صورتم زدم تا رد اشک ها پاک بشه ، دستمالی رو ه داشتم و کلا رژم رو پاک کردم و برام سوال پیش اومد چرا باید رد اشک هام و رژ پر رنگم پدر شایان رو در بیاره … بیخیال شونه ای بالا انداختم و رژ کالباسیم رو آروم روی لب هام خودم همیشه آرایش ملایم رو دوست داشتم و این بار به خاطر اعصاب متشنجم اصلا نفهمیده بودم که چطور حاضر شدم … از ماشین پیاده شدم به اطراف و مغازه هایی که وجود داشت نگاه کردم ، اصلا نفهمیده بودم کی به اینجا رسیدیم ، با صدای شایان نگاه از خیابون گرفتم و سمتش چرخیدم
ترنم بیا اینجا سمتش رفتم و مقابلش ایستادم و به اطراف اشاره زدم ما اصلا کی رسیدیم اینجا ، متوجه نشدم ..لبخندی زد و مهربون نگاهم کرد. همون وقتی که شما گریه میکردی. ابروهام رو بالا انداختم و اهان گفتم ، نگاه مهربونش داخل صورتم می چرخید ، این همه حجم نگاه برام سوال شده بود چون تا حالا هیچکس اینقدر به من خیره نشده بود. به چی نگاه می کنی ؟ نگاهش روی چشم هام موند ، مردمک های عسلی رنگش خیره بهم زل زده بودن – دیگه هیچ وقت اون طوری گریه نکن
