رمان برگ زیتون نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، هیجانی
نویسنده رمان: سارا جمشیدیان
تعداد صفحات: 1451
خلاصه رمان: نگار زنی جوان که بعد از مرگ شوهرش مجبور میشه برای حضانت دخترش، صیغه ی برادر شوهری بشه که ناتوانی داره و.. در این بین برادر سومی وجود داره که قبلا به نگار دست درازی کرده و همچنان طمع بیوه ی برادرش رو داره.
قسمتی از متن رمان برگ زیتون
گریه نکن مامان جان کم مونده تا همه چی تموم بشه. نیاز رو به دلم چسبوندم و خدا رو شکر کردم که دوباره گول حرفهای آریو رو نخوردم و خام نشدم به من از موندن و عقد کردن میگه اون وقت صدای خنده هاش با زن سابقش از پشت گوشی میاد و باباشم راجع به مراسم عقد مجددشون با من حرف میزنه نفس عمیقی کشیدم و به پشتی مبل تکیه دادم
اینطور که معلوم بود آقا آریو در حدی خوب شده که برای برطرف کردن نیاز زیر شکمش حتى شبها توی رختخواب دروغ بگه و نقش بازی کنه.
نگار خوبی؟ نیاز و کبود کردی دختر. از حرص زیادی نفهمیدم چطور دارم نیاز رو کنج دلم مچاله می کنم و دخترک طفلکیم از فشار زیادی کبود شده و هرچی شیر خورده بود رو بالا آورد…بدش من دختر رو. نیاز رو از دستم گرفت و کلافه صورتم رو با دستام پوشوندم تا بلکه ذهن آشفته ام کمی آروم بشه. من ميرم لباس نیازو عوض کنم. حرفی نزدم و اجازه دادم نیاز رو ببره دلم میخواست با صدای بلندی بزنم زیر گریه تا هرچی سر دلم گیر کرده رو بالا بیارم و بلکه کمی سبک بشم. نگار خوبی؟
پاشو یه چیزی برای نهار جفت و جور کن. چشمی گفتم و آریو همراه دخترکم از اتاق بیرون رفت. بلند شدم تا به سرو وضعم برسم اما دو به شک بودم که چی بپوشم؟! از لباسهای گله گشاد خودم انتخاب کنم یا از خریدهایی آریو تن بزنم؟! بالاخره دل به دریا زدم و یه پیراهن بندی کوتاه که تا بلای زانوم بود پوشیدم و جلوی آیین مشغول شونه زدن موهام شدم.