دانلود رمان بن بست نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: منا معیری و beste
تعداد صفحات: 474
خلاصه رمان: آدم های دنیا خاکستری اند… نه سفید نه سیاه… خوب هایی که زیر پوستشون خوب نیست و آدمهایی که همه بد میبیننشون و اما درونشون آینه است بن بست… بن بست نیست… یه راهه به جایی که سرنوشت تو رو میبره… یه مسیر پر از سنگلاخ… بن بست یه کوچه نیست… ته قلب آدمهاست…
قسمتی از متن رمان بن بست
چیزی نمونده برسیم … این جواب راننده بود به اخم ها و نفس های پیاپی ترنج … روزی که از آن در بزرگ و قدیمی داخل شد آن پیر مرد مو سفید و آن خنده های بلند عمه اش به وجد آورده بودش چمدان قرمز رنگش را روی سنگریزه های حیاط گذاشته بود در آغوش آن دو نفر فرو رفته بود هوای شهری که عمری در هر کلاسی و درسی بدون آن که دیده باشدش و ادعا کرده بود که به آنجا تعلق دارد را تا انتهای ریه های نفس کشیده بود پشت آن میز بلند چوبی قدیمی نشسته بود همان که ماهونی رنگ بود با روکش های مخمل سبز برای اولین بار در زندگی اش دلمه کلم خورده بود
خوشش آمده بود اطرافش شلوغ بود دختر کوچک و زلزله فرشته دختر عمویش اعصاب آن پیرمرد را بهم زده بود از دیدن آن قالی های قرمز لاکی هیجان زده شده بود نه ربطی به فضای آن خانه نداشت … راه باز شده بود و راننده با سرعت به کوچه ای بلند و نسبتا تاریک پیچید …. … نفس عمیقی کشید درست فکر میکرد ؛ هیجان آن روزها ربطی به آن خانه و خانواده نداشت مطمئنا ؛ ترنج آن روزها از به دنیا آمدن توله پاندایی در چین که عکسش را در تلویزیون هم دیده بود هیجان زده میشد …
ماشین کنار دری فلزی که در تاریک و روشن کوچه رنگش مشخص نبود ایستاد خانه ها اکثرا یک طبقه بودند به جز خانه ای نزدیکی های انتهای کوچه که تازه ساز بود و هنوز نخاله های ساختمانیش کف کوچه نسبتا تنگ پخش بود … چراغ خانه ها روشن بود و ترنج با خودش فکر کرد شاید آنها حداقل از بودن در خانه شان خوشحال باشند … هنوز هم معطل نشسته بود و پیاده نمی شد از چشمهای راننده تعجب را میخواند اما نمیخواست به دستگیره دست بزند …