دانلود رمان بهاری که باران نبارید نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، خانوادگی
نویسنده رمان: راضیه خیرآبادی
تعداد صفحات: 986
خلاصه رمان: داستان ما روایتی از زنی است به نام شمیم، موفق و قوی، که ناخواسته دچار مادر بودن می شود و روی دیگری از وجود تقسیم شده اش را در زمستانی رو به یخ زدگی زندگی اش حس می کند …
قسمتی از متن رمان بهاری که باران نبارید
نطفه ي يه بچه ي بی گناه بسته شده باشه. من اين فاجعه رو قشنگ حس می کردم. با گذشت اين روز ها تجربه بهم فهمونده بود زندگی بعضی وقت ها تو رو جوري سوپرايز می کنه که واقعا شوکه بشی! کلافه يه گوشه کز کرده بودم و اصلا دلم نمی خواست از اتاق برم بيرون. بلند شدم کنار طاقچه ي پنجره نشستم و به آخرين جايی که چشم هام ديد داشت چشم دوخته بودم…
با صداي بدي در باز شد و همون سه تا زن رو ديدم. اون سن بالایی که زده بودمش، ترکه ي که توي زير زمين بود توي دستش ديدم. وارد اتاق شدن و تا من بفهمم چه خبره، دو نفره زير بازوم رو گرفتن و اون يکی تا من بجنبم با ترکه محکم زد تو صورتم! از دردش يه لحظه نفسم رفت ولی اون دوتا محکم منو گرفته بودن نمی تونستم تکون بخورم انقدر با اون ترکه روي بدنم ضربه زد که ديگه يه جاي سالم روي تنم نبود.
حتی يه ذره رحم تو وجودشون نبود.سه نفر به يه نفر؟ ديگه داشتم مرگ رو جلو چشم می ديدم که در باز شد مالک اومد داخل، تا ولم کردن پخش زمين شدم. نمی دونم چقدر گذشت که به خودم اومدم و درد زخم هام رو حس کردم اما دلم نمی خواست چشم هام رو باز کنم. من از حسادت زن هاي مردي که ازش متنفرم بودم ضربه خورده بودم! واقعا مسخرست. هنوز به خواب زدگی خودم مصمم بودم که صداي مالک شوك بهم وارد کرد.
تو حامله اي؟ نا خوآگاه چشم هام باز شد و توي همون جام روي زمين خودم رو به عقب کشيدم و به ديوار تکيه دادم