دانلود رمان بهار عشق نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: اجتماعی، عاشقانه
نویسنده رمان: راحیل.م
تعداد صفحات:
خلاصه رمان: با شنیدن فریادهای پدرم سـرمو از کتـاب برداشـتم . غلط کرده مگه از رو نعش من رد شه دختره ی احمق مگه مردم مسخره ی مان یـه روز میگـه میخـوام یـه روز تقصیر، دختر من بود پوستشو میکندم ، میگه نمیخوام اگه اون داداشــمه خیلــی بهــش رو داده امــا خــودم آدمش میکنم. صدای مادرم اومد اقامحمد تورو خدا آروم باش
قسمتی از متن رمان بهار عشق
بعداز بازگشت از سفر دو روزه زندگی به روال عادی برگشت هوا سردترشده بود وسردیش به رفتار ما تاثیر گذاشته بود نه من نه ارمین سراغی از هم نمیگرفتیم حتی دیگه صدای نجواهای اون از اتاق کناری به گوش نمیرسید ومن راضی از این نرسیدن بودم ، نرسیدنی که نشونه احترام به من و فصل امتحاناتم بود نشونه ی به فکر من بودن بود … با فشردتر شدن درس ها و شروع امتحانات سعی در این داشتم که کمتر به ارمین فکر کنم ب ساعت ارسال پیامش نگاه انداختم ، نیم ساعت پیش بود نباید بیشتر از این منتظرش گذاشت…
تایپ کردم…سلام بد نیستن ممنون منتظرتون هستم ارسال کردم …. سوار ماشین شدمو بسمت خونه حرکت کردم …. شمارش معکوس برای رسیدن به روز موعد شروع شده بود روز امتحانی که حاظر به دادن نیمی از عمرم برای قبولی با نمره ی بالا در اون بودم امتحان حیثیتی برای حفظ ابرو در برابر علی و شرمنده نشدن مقابل ارمین . بسختی مشغول درس خوندن بودم که صدای ضربه ی در حضور ارمینو اعلام کرد وارد اتاق شد بادیدنش به عمق دلتنگیم پی بردم و لعنت فرستادم به این امتحانا که منو از دیدنش محروم کرد بود ، بخودم اومدم …
اون سلام کرد و رو صندلی همیشگی نشست اروم جواب سلامشو دادم***باخوشحالی از در آزمایشگاه بیرون رفتیم ، سوار ماشین شدیم ارمین نفس عمیقی کشیدو گفت فعلا یه خان گذشت حالا بریم سراغ بعدیا خب اول میریم خرید حلقه و بعدش اصلی ترین چیز چی ؟ باتعجب نگام کرد و گفت چییی !! خب شمارفتارت غیرقابل پیش بینیه هیچ وقت نمیتونم چیزی که تو ذهنته رو بخونم این اصلا احتیاجی به خودن ذهن نداره هااا خودت یکم فکر کنی متوجه میشی با تردید نگاش کردم و گفتم…لباس عروسی؟