دانلود رمان بهار نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: سیمین جلالی
تعداد صفحات: 358
خلاصه رمان: داستان درباره ی دختری به اسم بهار که با از دست دادن پدر و مادرش با برادرش علی در خانه ی مادر بزرگ خود زندگی می کند بهار سخت درس می خواند تا به قولی که به مادر خود داده تا دکتر شود عمل کند از طرفی هم عاشق محمود برادر دوستش مریم است محمود پس از مدتی برای گذراندن تخصص به خارج از کشور می رود و…
قسمتی از متن رمان بهار
دیدن جای خالی مادربزرگ آتشم می زد . من پیش از این هم چنین روزهایی را تجربه کرده بودم در زمان مرگ مادرم ولی آن رزوها علی با من بود و سکینه خانم پیرزن صاحب خانه مان دلسوز من و علی بود . حالا تنها بودم لحظاتی بعد از جا برخاستم . از اینکه بنشینم و زانوی غم بگیرم هیچ دردی دوا نمی شد به قول علی همیشه راهی برای بهتر زندگی کردن وجود داشت فقط می بایست کمی دقیق تر به اطرافمان نگاه می کردیم . به خانه ی مریم رفتم . زهرا خانم با دهانی باز از تعجب پرسید ک راستی راستی تو رو تنها گذاشتن و رفتن ؟
گفتم : خودم این طوری قبول کردم نمی شه که مدرسه م رو تعطیل کنم می خواستم اگه ممکنه مریم بیاد با هم … گفت : نه نه برو کیف و کتابات رو بردار بیار اینجا صبح با هم از همین جا برین مدرسه . می خواستم بگویم مادربزرگ دوست ندارد شب جایی بمانم ولی یادم آمد دیگر مادربزرگی در میان نیست . بی اختیار گریه ام گرفت . یاد غریبی و بی کسی ام بر آتشی که در درون داشتم دامن می زد . زهرا خانم سرم را روی دلم گرفت و گفت : حق داری گریه کنی عجب آدمای بی فکری هستن ولی خدا بزرگه روزگار این جوری نمی مونه حالام گریه نکن برو وسایلت رو بردار بیا اینجا .
شب را در اتاق مریم ماندم. حتی روز بعد و روزهای بعد هم زهرا خانم اجازه نداد به خانه بروم . فقط گاهی برای برداشتن وسایلم به خانه میرفتم . مریم به من توصیه میکرد در مورد این اتفاقات برای محمود ننویسم میگفت به ضرر خودم تمام میشود . زیرا فکر او مشغول و ذهنش خراب می شود و از درسش باز میماند و تازه کاری هم از او ساخته نیست پس بی خبر ماندن او از اوضاع و احوال اینجا به نفع من است قبول کردم درست میگفت من هم قصد مغشوش کردن ذهن او را نداشتم .