دانلود رمان به رنگ شب نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: اعظم طیاری
تعداد صفحات: ۲۹۱
خلاصه رمان: درباره پسری به نام سروش است که سالهاست عاشق دختری زیبا به نام الهه است و قصد ازدواج با او را دارد ولی پدر سروش که یک فرد بازاری و سنتی است مخالف سر سخت این ازدواج است و پدر سروش بدون اطلاع سروش از دختر یک بازاری دیگر خواستگاری می کند و بعد به سروش می گه به طوری که باعث جنجال بین پدر و پسر می شه و زمانی که پسر قصد رفتن از خونه رو داره حال مادر سروش به دلیل ناراحت قلبی بد میشه و به بیمارستان انتقال داده میشه و سروش به خاطر مادرش که خیلی دوستش داره با خودش عهد می بنده که گوش به فرمان پدر باشد و علیرغم میلش به خواستگاری سیما میره و باهاش ازدواج می کنه ولی به خاطر اینکه با پدر لج کنه کمر به نابودی زندگی سیما که او نیز دختر زیبا و بسیار ثروتمند است می بنده غافل از اینکه..
قسمتی از متن رمان به رنگ شب
اتاق کاملا به هم ریخته بود و بوي تند سیگار فضاي ان را پر کرده بود. انگار کسی ساعتها یا حتی روزها در انجا
سیگار می کشیده است به طوري که هر تازه واردي در بدو ورود از بوي تند و زننده ان مشمئز می شد. سروش بی حوصله لباس عوض می کرد یک دست کت و شلوار و یک نگاه سطحی در اینه اما هیچ یک باب دلش نبود و ارزومی کرد هرگز به این مراسم پاي نگذارد. ولی مثل اینکه چاره اي نداشت.حکم پدر بود و بس.
بالاخره هم علی رغم میل باطنی اش به دلیل احترام به شخصیت خود و پدر یکی از شیک ترین کت و شلوارهایش را پوشید و بدون اینک هدر اینه نظري
بیندازد روي تخت ولوشد. سیگار روشن را از گوشه زیر سیگاري برداشت و بین لبهایش قرار داد و به سقف خیره ماند . در چهره جذاب و مردانه اش غمی جانکاه کرده بود .رنگ به چهره نداشت فروغ و درخشش از چشمان سبز رنگ گیرایش گریخته بود. مثل یک بیمار مالیخولیایی به فکر فرو رفته بود. بعد ازمشاجره و بحث هاي یک ساله بالاخره پدر موفق و او حاضر به چشم پوشی از دختري شده بود که تمام قلبش را تسخیر کرده بود.
در عالم خود بود که صداي در او را مجبور کرد با عجله سیگار را در زیر سیگاري خاموش کند. چند لحظه بعد
مادرش شیرین ( در حالی که لبخندي بر لب و کرواتی بسیار زیبا و هماهنگ با رنگ چشمان او در دست داشت وارد اتاق شد و با تعجب پرسید: – هی پسر چه کار می کنی ؟ چه خبره!…بوي گند سیگار تموم اتاقت رو پر کرده! ونگاهی به سروش انداخت که با فریاد او در امیخت. چرا با لباس مهمانی ولو شدي روي تخت؟…الان چروك میشه ها.
درباره پسری به نام سروش است که سالهاست عاشق دختری زیبا به نام الهه است و قصد ازدواج با او را دارد ولی پدر سروش که یک فرد بازاری و سنتی است مخالف سر سخت این ازدواج است و پدر سروش بدون اطلاع سروش از دختر یک بازاری دیگر خواستگاری می کند و بعد به سروش می گه به طوری که باعث جنجال بین پدر و پسر می شه و زمانی که پسر قصد رفتن از خونه رو داره حال مادر سروش به دلیل ناراحت قلبی بد میشه و به بیمارستان انتقال داده میشه و سروش به خاطر مادرش که خیلی دوستش داره با خودش عهد می بنده که گوش به فرمان پدر باشد و علیرغم میلش به خواستگاری سیما میره و باهاش ازدواج می کنه ولی به خاطر اینکه با پدر لج کنه کمر به نابودی زندگی سیما که او نیز دختر زیبا و بسیار ثروتمند است می بنده غافل از اینکه..