رمان به زلالی برکه نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی، خانوادگی، طنز، روانشناسی
نویسنده رمان: سعیده براز
تعداد صفحات: 1168
خلاصه رمان: عشق یه دختر نویسنده به پسری که اعتیاد به مواد داره و هم دانشگاهی قدیمیشه، این عشق تا کجا دووم میاره و آیا میثم قدر این فداکاری رو میدونه؟
قسمتی از رمان به زلالی برکه
صابر کیفش را آورد و بعد از رگ گیری، مشغول خون گرفتن شد، حتی تحمل دیدن وارد شدن سرنگ در پوستش را هم نداشتم. عزیز به خانه بر گشته بود و سری ال محبوبش را میدید، تمام هوش و حواس عزیز پی شخصیت نقش اول فیلم بود که همسرش دوستش نداشت و به فرزندش اهمیتی نمی داد، عزیز هرچه فحش بلد بود نثارش کرد و حرص می خورد. به صابر کمک کردم تا میثم را داخل پتو بگذاریم و به آلونک ببریمش…
بیش تر وزن میثم را صابر تحمل می کرد با این حال من حسابی کم آورده بودم و نفس نفس میزدم. صابر میثم را رو ی تخت خواباند و سریع به آزمایشگاه رفت. از من خواست در را به روی میثم قفل کنم تا اگر به هوش آمد، فرار نکند. صابر به من اطمینان خاطر داد که بیش از هفت یا هشت ساعت به هوش نمی آید و این کار ها فقط برا ی محکم کاری است. عزیز خوابیده بود و صابر هم در حال برگشت به خانه بود.
نمونه را به آزمایشگاه داده بود و قرار شد جوابش را تلفنی اطلاع دهند. زنجیر جیل را باز گذاشتم تا اگر میثم توانست از آلونک فرار کند، جیل با پارس کردن خبرم کند و خودش هم مانع فرار میثم شود. با اینکه می ترسیدم در صورت منفی بودن آزمایش برخورد میثم چگونه است. اما با این حال آرزو داشتم، من اشتباه کرده باشم. در آلونک را باز کردم و نزدیک تخت رفتم ، بالای سرش ایستادم و در سکوت شب به صورتش خیره شدم. تا به حال این قدر راحت به صورتش خیره نشده بودم.