دانلود رمان به سبزی دستهای تو نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: beste
تعداد صفحات: ۲۴۶
خلاصه رمان: داستان در مورد دو تا آدمه که دنیاشون باهم خیلی متفاوته….یکی از دیار حقیقت های تلخ. یکی از دیار شعر و رنگ و نور…هیچ چیز تصادفی نیست و حضور هر کس در کتار ما یا ورودش به دنیای ما نشانه ایست برای رسیدن به بلوغ و رفع کردن اشتباهات و کسب تجربه…… و اینکه گاهی صدای بعضی ادمها یاد اوره یه حجمینه سبزه..
قسمتی از متن رمان به سبزی دستهای تو
امکان نداره!!! فکرشم نکنید، من حالیم نیست این چیزا آخه… سعید با لبخند: راست میگه دیگه حاجی این تنها مجسمه ای که دیده تو میدان اونم سر کوچه هست…
باز من یک چیزی! اجناس خوب و بد رو تشخیص میدم.
امیرعلی با عصبانیت: چرت و پرت نگو تو هم تو این وضعیت… رو به سمت حاجی که کلافه روی صندلی اش تکان می خوره: من با ریخته اینا مشکل دارم، پسر همسایه مون از ایناست از شلوار قرمزش هم که بگزریم یک دری وری هایی راجع به حس و فضا می گه…سعید:
اون همیشه تو فضاست… حاجی: ولتون کنم تا صبح صغری کبری می چینید… پدرش از همرزم های من و پدرت بود. تو شیمی صاحب نظر، خیلی ها دنبالشن حالا دارن با بچه اش تهدیدش می کنن… آدم با نفوذیه نمی شه باهاش بحث و مجادله کرد… اما حاجی؟؟؟این یک دستور هست… پوشه سبز رنگی رو به دستش داد: خواهش یک پدر هم هست. من دیگه برم حاج خانم منتظره یک سر بزنید بی معرفتا… چشم حاجی…با رفتن
حاجی، سعید با خنده گفت: کارت دراومده داداش، فکر کنم باید موهاتم بلند کنی…