دانلود رمان به همه بگو سینه خیز بروند نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: ترسناک
نویسنده رمان: آر ال استاین
تعداد صفحات: 97
خلاصه رمان: ریکی بیمر” با اخراجش از روزنامه مدرسه خیلی عصبانی میشود. بنابراین تصمیم میگیرد با “تاشا”، سردبیر روزنامه شوخی کند. فقط یک شوخی کوچک. یک روز بعد از مدرسه پیغامی در دفتر روزنامه میگذارد که اگر شما یک موجود ترسناک هستید بعد از نیمه شب با تاشا تماس بگیرید. اما به طرز عجیبی پیغام ریکی اشتباه میشود و به جای تاشا با او تماس میگیرند. بچههایی که میگویند خیلی ترسناک هستند با پوستهای بنفش و پولکدار و دندانهای تیز …
قسمتی از متن رمان به همه بگو سینه خیز بروند
کمی از ساعت هشت شب گذشته بود که روی پنجه پا از اتاق خوابم خارج شدم و تا جایی که می توانستم به آرامی از پله ها پایین خزیدم. سه پله به کف اتاق مانده بود که پایم به توده ای از لباس گیر کرد ؛ و بقیه راه را با سر پایین افتادم. محکم با آرنج و زانو به زمین خوردم ، اما صدایی از افتادنم در نیامد. به افتادن عادت دارم ، تمام مدت این کار را می کنم.به سرعت سر پا بلند شدم و نگاهی به راهروی ورودی انداختم.
یعنی مادر و پدر صدایم را شنیده بودند ؟ تلوزیون در اتاق نشیمن روشن بود. شبکه ی هواشناسی را تماشا می کردند. می توانستند ساعت ها شبکه ی هوا شناسی را تماشا کنند. چه چیز هوا آن قدر جالب است ؟ میتوانستم بشنوم زنی که در تلویزیون بود درباره ی سوز باد در نوا اسکوتیا حرف میزد.کاپشن آبی م را پوشیدم و در سکوت به سمت در ورودی رفتم.
چندثانیه بعد ، بیرون بودم و در پیاده رو می دویدم. سعی می کردم در سایه بمانم. سرم را پایین گرفته بودم و به سوی مدرسه می رفتم. مبادا نظر اشتباهی درباره ی من پیدا کنید. من معموالً شب ها از خانه فرار نمی کنم. من بچه ای مسئله دار نیستم. در واقع ، پدر و مادرم همیشه به من می گویند که شجاع تر و ماجراجوتر باشم. هیچ وقت بدون این که به والدینم بگویم کجا میرم بیرون نمی روم.