دانلود رمان بوتیک نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: اجتماعی-عاشقانه
نویسنده رمان: محدثه رجبی
تعداد صفحات: 594
خلاصه رمان: دختری ساده..بی ریا دارای خانواده ای با وضع مالی متوسط تنها امیدش به بوتیکی است که در ان مشغول به کار است .. اما با اتش گرفتن یک باره ی پاساژ بوتیک از بین میرود..
قسمتی از متن رمان بوتیک
پامو روی دکمه ی بزرگ جارو برقی کوبیدم و خاموشش کردم .. با خستگی جا رو ول کردم وسط پذیرایی و داد زدم بیا تموم شد . در حین رفتن به اشپزخونه سیم جارو برقی رو هم از پریز کشیدم و انداختم سر زمین بطری آب رو از یخچال در آوردم و هوایی خوردم .. سرک کشیدم سمت اتاقش ، هنوز نیومده بود بیرون .. لادن جارو کردم بیا ببرش تو انباری لادن از اتاق بیرون اومد و دست به کمر زد و گفت : — پذیرایی هم تموم ؟ نگاهش کردم – به جور دست به کمر میزد انگار جلوی نوکرش ایستاده بود تموم شد . جمع کن جارو رو .. لادن دستی تکون داد تو هوا ..
– مگه تمیینی رنگ رو سرمه نمیتونم برم بیرون خودت ببرش کلافه بوفی کردم . به من چه ربطی داره خب منم خسته شدم .. –ببرش دیگه . آفرین – لادن بوسی فرستاد برام و رفت تو اتاق با خرص رفتم سمت جارو و پامو اینبار رو دکمه دیگه گذاشتم و سیم هم جمع شد .. مانتو رو تنم کردم و بی بستن دکمه هاش رفتم سمت در..شال لادن روی این بود .. همون رو زدم روی سرم و رفتم سمت پشت بوم به زور بین اون همه وسیله جاروبرقی رو جا دادم ، برگشتم در خونه رو بستم و گفتم : بردمش دیگه گردگیری با تو ۔۔ ولو شدم روی مبل و شالو پرت کردم اونور همیشه از همینه عبد بدم میومد .. لادن با همون موهای پیچیده شده لای کلاه رنگش اومد از اتاق بیرون ..
– – مهرنوش همون به میز تلوزیونه و میز غذا خوری .. تمیز کنی تمومه .. رفت تو حموم و بهو بلند گفت :اها اینه ی حمومم هست . خیلی لک مک داره . پوفی کردم اینه میز توالتمم دیدی ؟ داغونه وضعیتش .. مکثب کرد و باز گفت : – بتونی کشوی لباسای بچه ها رو هم به دستی بهش بکشی عالیه .. با چشمای گرد شده به در حموم نگاه کردم و گفتم : برو بابا مگه من کوزتم از صبح منو بستی به کار ، خستم کردی اههه .. ادمو میندازی به غلط کردم ها به کلمه گفتم بیام کمکت .. همه کارها رو انداختی سر من خودت مو رنگ میکنی لادن سرشو بیرون آورد .. چنه حالا به کمک خواستم سریع گفتم : این اسمش کمک نیست من کار کنم تو رنگ بزنی به سرت .. حال و حوصله خونه تکونی نداری به نفرو بیار خونتو تميز كنه من از کت و کول افتادم بابا … لادن سری تکون داد ..