دانلود رمان بوم نقاشی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: یاسی شریفی
تعداد صفحات: 800
خلاصه رمان: همه ی ما بوم های نقاشی ای هستیم که دیگران ما را رنگ آمیزی می کنند..اینکه آنها نقاش ماهری باشند یا نه دست ما نیست،تقدیر ماست.حالا یکی می شود سیاه و تاریک مثل شب و دیگری سفید مطلق!یکی قرمز خونی و دیگری آبی به رنگ آسمان…اما آن ابتدا همه بی رنگ بوده ایم..یا شاید بتوان گفت سفید..نمی دانم! اما هرچه بودیم حالمان خوب بود..پاک بودیم.. خیالمان راحت بود..می دانی حتی آن بوم سیاه مثل شب هم گاهی دلش برای آن موقع هایش تنگ می شود..مطمئن باش! و شاید سفید مطلق عاشق سیاهی شب شد و چه درآمیختنی ست ترکیب این رنگ ها
قسمتی از متن رمان بوم نقاشی
بعضننی ها در زندگیمان هسننتند که انگار واقعا وجود ندارند..تل….دور.. یر قابل پیش بینی…اما به اندازه ی تمام نبودن هایشان عزیزو دوست داشتنی اند.. کاری هم نمی شود کرد..دست خودمان نیست انگار..به خانه که رسید همه چیز رنگ و بوی قشنگی داشت .مدت ها بود به خانه ی نقلی همیشه شل*خ*ته اش لبخند نزده بود. این لبخندق عجیب برایش ناآ شنا بود.کفش هایش را همان جا کنار در از پایش بیرون کشید و با سرعت به
سمت کمد ته اتاقش رفت..
لباسی که مادرش در تولد بیست و دو سالگی اش به او کادو داده بود را از کاورش بیرون آورد.مادرش همیشه میگفت: این لباس رو برای بهترین لحظه ها و بهترین آدم های زندگیت بپوش! لباس یقه گرد با آستین های سه ربع و دامن بلند به رنگ صورتی ملایم. مادرش همیشه همین رنگ بود.صورتی ملایم…نه خیلی تیره نه خیلی روشن.
خودش هم سفید مطلق بود.از اول میدانست..بالاخره رنگی شناسنی را در دبیرستان یادگرفته بود..
برای همه رنگ تعیین میکرد..اصلا از کارهای مورد
علاقه اش بود…در ذهنش گذشت که مهراد چه رنگی است؟ پاس. مناسبش رنگین کمان بود!بستگی به موقع اش داشت..اعتراف کرد که او هیچگاه یک رنگ نیست!
نفهمید تا الان که یک طرف میز غذاخوری رو به روی او نشسته است و دهانش خیره شده چگونه وقت را گذراند!
ته دلش میدانست این شام غیر منتظره در خانه اش وقتی همه ی خدمتکار ها رفته اند و فقط و فقط آنها هستند نشان دهنده ی خبرهای خوبی نیست..