دانلود رمان بوی نارنگی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: س_رهی
تعداد صفحات: 2203
خلاصه رمان: سامان پایدار برادر سارا که معرف حضور تون هست آقای جذاب، ورزشکار و به شدت غیرتی!
البته گاهی هم بی اعصاب و در زمان خودش مهربون و شوخ که هر بار حضورش شوکی در رمان سد سکوت ایجاد کرد و جذابیتش امیررضا رو مجبور به چنین اعترافی کرد کـه : سامان زیادی خوش قیافه و خوش استایل و البته خوش پوش نیست؟ شاید حضور کسی مثل او در زندگی سارا دلیل دیده نشدن من است! سامان خان اینجا بیشتر از سکوت کولاک میکنه و کم کم با .
قسمتی از متن رمان بوی نارنگی
برخلاف صورت پر اخم مدیر، مرد جدی ای که نمیدانم دلیل کار امروزش واقعا چه بود و هرطور که بتوانم جبران میکنم فتانه با صدایی بلند وسط ظهر میان کوچه ی خلوت میخند دی و حرف میزد دختر خوب هی .. سنش ولی بالاست.. البته به من ربطی نداره ولی… چادر به صورت کشیدم به سرعت پیاده شده وارد کوچه شدم کلیدم را از کیف بیرون کشیده در را باز کردم با دیدن ماشین قادر که وسط حیاط بود قلبم از حرکت ایستاد! خانه بود؟
اگر بود چرا فتانه با مدیر رفت؟ واقعا نمیداند زنش چه جانوری است؟ ترسیده در جا خشکم زد اگر می دیدم؟ اگر میفهمید با یک مرد غریبه آمده ام که دقیقا شرایطش شب هی به آن مردهاست آبروی نداشته ام را در این محل بیشتر از قبل حراج میکرد صدا ی بلند “فتانه” گفتنش را شنیده قلبم از جا کنده شد! سایه اش را که پشت پرده دیدم سریع نشستم تا ماشین جلوی دیده شدنم را بگیرد صدایش را شنیدم! پنجره را باز کرد نزدیک می شد؟
ولش کن سر ظهر تا هی دوش مییگیرم اومد ای انگار خیلی هم بدشانس نبودم، چند دقیقه صبر کردم با اضطراب شدیدی از دیدنش ایستادم بیصدا با تعلل و ترس وارد خانه شدم از اتاق خوابشان صدای آب می آمد به سرعت با لبخند بی اراده که از اضطراب بود پله ها را طی کرده پشت در اتاق مادر ایستادم صدا ی قلبم بلندترین صدایی بود که در زندگی ام شنیده بودم استرس حضور قادر و برگشتن فتانه و مدیری که با این درخواست باز باید به صورتش نگاه کنم در حال بیهوش کردنم بود