دانلود رمان بچه تهران نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: سامان
تعداد صفحات: 69
خلاصه رمان: امنه دختریه از خانواده به شدت سنتی که دانشگاه ازاد در شهر خودش قبول میشه و به خاطر جوی که توی شهرشون بوده همیشه علاقه داشته که با دختر های تهرانی اشنا بشه.با ورود به دانشگاه و دوست شدن با چند دختر تهرانی متوجه روابط بین استادهای دانشگاه و دانشجویان سر نمره می شه و…..
قسمتی از متن رمان بچه تهران
مامان گفت که نوید را از کوچه صدا بزنم تا نهار بخوریم. همانطور که همیشه میکردم، کنار در ایستادم و نوید را که با بچه ها در خاک کوچه، در ظهری از روزهای آخر تابستان میپلکید صدا زدم. سریع تو کشیدم که مبادا حمید مرا به آنحال که کنار در ایستاده ام ببیند. اما انگار دید چون صدای نخراشیده اش را شنیدم که فریاد میکشید، و به دنبالش صدای مامان را که بر سر او فریاد میزد. نوید به خانه دوید و من توانستم او را نگه دارم تا کنار باغچه دستهایش را بشوید.
همچنان که ورجه ورجه میکرد دستهایش را تکانید و من به سختی نگهش میداشتم. پیش از من از پله ها بال دوید و من شیر آب را بستم که پی اش بروم.
کنار راهرو احمد نمازش را تمام کرد و مهرش را برداشت تا کنار پنجره آشپزخانه بگذارد. مامان گفت: آمنه پارچ آبم بیار. با پارچ آب کنار سفره نشستم و نوید را تماشا کردم که با ولع لقمه های برنج و سیب زمینی را به دهان میبرد. حمید هم با صورت نتراشیده و اخمی بر چهره کنار سفره نشست تا مامان در ظرفش غذا بکشد.
با لهجه اش که هدیه عقب ماندگی اش بود گفت: من هزار بار گفتم آمنه نره دم در. مرد نامحرم نبینتش. مامان به او اخم کرد و تشری زد که بیرون که نرفته.کنار در ایستاده بود. بابا که تازه از مسافر کشی برگشته بود از دستشوی بیرون آمد. آبی که از صورتش میچکید را با حوله خشک کرد و او هم کنار سفره نشست و در آخر احمد که خواندن قرآنش را تمام کرده بود آمد و مثل همیشه کنارم نشست. بابا بشقابش را میداد که مامان برایش غذا بکشد.