دانلود رمان بی تا نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: بهاره حسنی
تعداد صفحات: 1235
خلاصه رمان: پدر امیر و پدر بی تا، دوستان قدیمی و صمیمی هستن.. امیر ازدواج ناموفقی رو پشت سر گذاشته و حاضر به ازدواج دوباره نیست، اما پدرش شرط واگذاری مدیریت شرکتش رو به امیر، ازدواج با بی تا گذاشته.. بی تا ناگزیر به ازدواجه چون پدرش بیماره و درآمدشون ناچیز.. در دوران عقد امیر و بی تا، پدر بی تا میمیره و بی تا ازدواج رو بهم میزنه..حالا بعد از دو سال بی تا برای امیر کار میکنه و امیر متمایل و علاقه مند به بی تا شده ولی……….
خلاصه رمان بی تا
با همین یک جمله توانست کمی مغز و ذهنش را ارام کند این موقعیتی بود که خودش خواسته بود. همین که بود. صبح بعد از انکه کارهای خودش را کرد و رخت ها را شست و خانه را جمع و جور کرد و ظرف های شام قبل که کمی از همیشه بریز و بپاشش بیشتر بود را شست، لباس پوشید و به خانه امیر رفت. تازه کلید انداخته بود که تلفن اش زنگ خورد. امیر بود و میخواست سفارش غذا بدهد. اینکه چه درست کند و چه درست نکند.
درست مثل رستوران. باز هم جمله همین که است را تکرار کرد و گوشی احتمالا را برداشت. سلام…سلام… کجایی؟ اگه نرسیدی غذا درست کنی هم زیاد مهم نیست. فقط دو تا کار هست که حتمی انجام بده. غذا زیاد مهم نیست خودم از پسش برمیام. یکی اینکه حتما به درخت های تو حیاط اب بده و گلدون های مامان یادت نره که بیچاره میشم از روزی که رفتن من اب ندادم، اگه خشک بشه مامان پوستم رو می کنه. دوم هم اینکه من لباس تو ماشین ریختم، بعد وسط کار برق رفت.
بعدش هم من یادم رفت اصلا درش بیارم. الان اصلا نمی دونم اون تو چه خبره. اگه ماشین مامان هم بسوزه بیچاره میشم…برای لحظه ایی خنده اش گرفت. امیر از گیتی جان حساب نمی برد. انقدر او را شناخته بود که بداند امیر از احدى حساب نمی برد. شاید فقط کمی از پدرش حساب می برد اما جالب این جا بود که این مادرش بود که او نگرانش بود و از او می ترسید و شاید به او احترام میگذاشت شاید هم این فقط یک عشق بی اندازه بود که در غالب کمی حساب بردن خودش را نشان می داد.