دانلود رمان بی تو مگه میشه نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: فرنوش صداقت
تعداد صفحات: 230
خلاصه رمان: دختری که دنبال انتقامه…اما نمیدونه خودش قراره تو چه دامی بیفته و چه سرنوشتی در انتظارشه…یه ازدواج اجباری…دختر داستانمون حالا حالا ها باید دل اقا پسر داستانو به دست بیاره…
قسمتی از متن رمان بی تو مگه میشه
نگاها بهم انداخت…ولی خودمو.حفظ کردم و رو به عزیز گفتم: عزیز اخه بقیه زود اومدن جلوم و دور از ادب بود بدون سالم از کنارشون بگذرم و… کافیه لازم نکرده جواب منو بدی… بشین. با اشاره چشم و ابروی مامانم زود نشستم و هیچی نگفتم.. عزیز روبه خدمتکار خونش محبوبه انداخت و گفت: محبوبه برو کامران اینارم صدا کن زود بیان… چشم خانم. و بعد با اون هیکل گوشتیش شروع کرد به دویدن و رفتن به طبقه بالا..
عمو کامرانم و زنش منصوره و اون نچسب با عزیز زندگی میکردن البته طبقه بالا بودند…و این هم به دلیل وابستگی زیاد عزیز و عمو کامران به هم بود… عمه برای شکستن اون سکوت سنگین رو به مامانم گفت: ناهید جان چه خبر از اون کالس اشپزیه که میگفتی؟ و اینطور باهم مشغول حرف زدن شدند……این وسط سانازم داشت با گوشیش ور میرفت….سهیل هم همینطور…به خاطر حرف مامان نزدیکش نرفتم… به خاطر همین تنها نشستم و خودمو با نگاه به جز به جز این خونه اجدادی مشغول کردم.
که بالاخره عمو کامران و زنش اومدن و بعد یه احوال پرسی با همه نشستن…. عزیز: کامران پس ارسالن کجاست؟ عمو – داره دوش میگیره چند لحظه دیگه میاد.
چند دقیقه بعد آقا تشریف آوردن و به محض ورود رفت و صورت عریز و نگاه کرد با همه احوالپرسی کرد به ساناز که رسید نزدیک بود ساناز خودشو بندازه تو زمین..بس که براش عشوه اومد اه این دختر اخرش حال منو به هم میزنه….ارسلان پسری با قیافه شرقی و چشم و ابرو مشکی بود که قدش به جریت به 190 میرسید.