دانلود رمان تابو صورتی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: فاطمه غفرانی
تعداد صفحات: 1795
خلاصه رمان: جانان دختری که بعد از فوت همسرش به علت حرف و حدیث های اطرافیان و فرار از ازدواج اجباریش با پسر عموی همسرش، به تهران فرار میکنه و به کمک دوست صمیمیش تو شرکت برادر شوهر دوستش مشغول به کار میشه و درسش رو ادامه میده. حالا بعد از چهار سال که درسش رو به اتمامه به علت مشکلاتی که برای رییس شرکت پیش میاد درگیر جریاناتی میشه که نظر فرهاد نواب رییس شرکت رو به خودش جلب میکنه… !
قسمتی از متن رمان تابو صورتی
اونجا اتاق خوابه… خب که چی؟ دیونه شده؟ هیچ نتیجه ای نگرفت. نچی کرد؛ راه فرهاد را گرفت و بیرون رفت. فرهاد پشت در ایستاده بود. او که بیرون رفت در را قفل کرد و باهم سوار ماشین شدند و از خانه بیرون آمدند. از کوچه بیرون آمدند، دریا را دید. پس توهم نزده بود، دریا نزدیک بود. دیشب تنها سیاهی بود، سیاهی مطلق اما حالا، نور طلایی طلوع خورشید روی امواج آبی رنگ افتاده بود و رقص کنان همراه موجها جلو و عقب میرفت.
فرهاد لحظه ای مکث کرد و به طرف دریا چرخید. لبه ساحل ایستاد. جانان شیشه را پایین داد و سرش را از شیشه بیرون برد. خیره خیره به موج ها نگاه میکرد. با ارتفاع و صدا از دور می آمدند و هر چه نزدیک تر میشدند کم صداتر و رام تر میشدند و سر انجام ضربه آرامی به شنهای ساحل میزدند و تمام میشدند. دریا یکی از عجیب ترین پدیده های دنیاست. یه صحنه تکراری که چند صد هزارساله تکرار میشه اما تکراری نه.
حتی اگر چندین سال بی پلک زدن بهش خیره شی باز فردا که برگردی محوش میشی. نگاه از دریا گرفت و به سمت فرهاد برگشت که نگاهش به پشت سر او، به دریا، بود…فرهاد با حرفای دیشب و امروزش او را غافلگیر کرده بود. این مردی که بازی با کلمات و کنار هم چیدنشان را بلد بود، شبیه مردی که او میشناخت نبود. فرهاد نگاهش را از دریا گرفت. بریم. و بی مکث دستش را روی دنده گذاشت، دور زدن و به سمت جاده اصلی رفت. از شهر خارج شدند. فرهاد گوشی را در گوشش گرفت و با کسی تماس گرفت. سلام. سلام آقا فرهاد. خودتونین آقا؟