دانلود رمان تاریکی شهرت نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: ص.مرادی
تعداد صفحات: 3649
خلاصه رمان: وقتی یک رابطه به بنبست عاشقی میرسد؛ همان جایی که دیگر احساسی باقی نمانده و هر چه هست حسرت گذشتهی بر جای مانده است، امکان ندارد تمام تقصیر ها بر گردن یک نفر باشد! یک جایی…یک روز و حتی لحظهای قدِ چشم بر هم زدن هر دو نفر خودخواه شدهاند، عشق را به سخره گرفتهاند و فکر کردهاند بدون عشق هم سَر میشود! اما کاش انسانها میفهمیدند وقتی یک روز دو قلب خالصانه با هم پیوند میخورند هرگز بعد از آن نمیتوانند خیال عاشقی برای همان یک نفر را از سر قلبشان بیندازند…کاش انسانها قاعدهی عاشقی را بلد میشدند…کاش میفهمیدند عشق شوخی ندارد؛ فراموش کردن نمیشناسد!
قسمتی از متن رمان تاریکی شهرت
نرو جلو…نرو یزدان… توجهای به جیغهایم نمیکند و بیگدار به دل شعلههای بیرحمانهی آتش میزند!نیم خیز میشوم و پتو از روی شانهام پایین لیز میخورد. نفس نفس زنان دوباره جیغ میکشم. نه…برگرد یزدان…چند قدمی در کلبه است که شیشهی پنجرهها از شدت فشار حرارت شروع به شکستن میکنند و آتش مثل ترکش به کف کلبه میخورد.
دست روی سرم میگذارم و اسمش را جیغ میکشم. سرفه کردنهایش بیشتر شده است و آرنجش را روی بینی و دهانش نگه میدارد. بیا عقب…تو رو خدا…بیا یزدان.زمین میخورم، دست جلوی دهانم میگیرم و بلندتر سرفه میکنم. قسمتی از سقف کلبه بر اثر حریق و حرارت با صدای مهیبی شروع به فرو ریختن میکند.
هراسان باز هم جیغ میکشم و شوک مثلِ قطعات یخ آب میشود و دیگر هیچ اثری از خود در وجودم باقی نمیگذارد. قسمتی از روتختی که یزدان دور خود پیچانده است آتش میگیرد و من حس میکنم قلبم بیهوا ضربانش را از دست میدهد. یزدان…یزدان…