دانلود رمان تجانس نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: زیبا سلیمانی
تعداد صفحات: 1584
خلاصه رمان: قصهی از دل تفاوت ها که به تجانسها ختم میشد دختری سرکش و جولانگر خط میزند معادلات مردی از جنس امنیت را و سرمشق میشود برای شبهای که چراغهای روشن شهر او را فریاد میزنند و او چه مقهور میشود در این عشقی که اگرچه از سراب تفاوتها ریشه میگیرد اما به قصه همسان شدنها و تجانسها ختم میشود. آری داستانِ تلاقی دوخط موازی را شنیدهی؟ دو خطی که در تجانسها سر خم میکنند برای یکی شدنها؟ اینجا رسم و الخط یکی شدنهاست میان تجانس اندیشهها
قسمتی از متن رمان تجانس
گرشایی که سر ترکیده اش روی آسفالت مدام توی ذهنم نقش می بست و به این فکر میکردم مرگی این چنین حقش بود یا نه؟ ماهیت کثیف کارش برایم عیان بود اما هنوز خودم را در جایگاهی که بتوانم روی مرگ و زندگی انسانی نظر بدهم .نمیدانستم نگاهی به ساعت مچی ام انداختم و از جایم بلند شدم باید خودم را به یک آیس کافی دعوت میکردم تا مغز ارور داده ام کمی به خودش می آمد.
و برای افشای افشانه راهی پیدا می کردم افشانه ی که من تنها خیال افشا کردنش را نداشتم. کیفم را از روی رخت آویز گوشه ی اتاقم برداشتم و با یک خداحافظی کوتاه از عسگری منشی جوانم که دوسالی بود استخدامش کرده بودم به سمت آسانسور رفتم. توی آینه ی آسانسور دختری که کت و شلوار مشکی رنگ با بوت پاشنه بلند مشکی پوشیده بود و موهای لایت شده اش رو دوشش رها ،بود کلافه و خسته به من می کرد سرم را جلو بردم.
و توی چشمان خسته اش نـگاه کردم و گفتم: شب آوا رو بهت تحویل میدم خوشگله… اخم دخترک بیشتر و بیشتر توی هم رفت، چینی به بینی انداختم و تشر رفتم… اون طوری نگاه نکن. دخترک حالا لب های پُرش را روی هم فشرد و من دیگر به تشر قانع نشدم و انگشت اشاره ی دستم را مقابلش به چپ و راست تکان دادم و گفتم…