دانلود رمان تردید نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: غزل سلیمانی
تعداد صفحات: 164
خلاصه رمان: من از دهه ی عشق ممنوع می آیم …از دهه ی نگاه ممنوع….زیبایی ممنوع….شعر ممنوع….و کلام ممنوع !
من از جنس هیچ کس نیستم ..من عدد شناسنامه ام را انکار نمیکنم.. اما سالهاست که عدد شناسنامه ام مرا انکار کرده است ! من تمامی اعداد زندگیم را کمرنگ شمرده ام !کمرنگ عاشق شده ام… ..کم رنگ نفس کشیده ام… و کم رنگ خندیده ام…
قسمتی از متن رمان تردید
طبقه 9 ام پنت هوسی در زعفرانیه خونه داشت. بزرگ و مجلل. جهازمو عمه الله و مامان و خاله فرناز چیده بودن. از
در که وارد میشی یه راهرو پهنو کوتاست بعد از عبور از راهرو وارد حال و نشیمن میشی. آشپزخونه درست دست
راسته. اپنو بزرگ. داخلش میز نهار خوری شیش نفرم بود و یخچال سایت بای سایت و فر گازم. تمام وسایل برقیمم رو
کابینتا چیده شده بودن. تو حال دو دست راحتی رو به روی ال سی دی 53 اینچ قرار گرفته بودن و دوتا تابلو فرش منظره تو قابای طلایی رنگ رو دیوارا بودند.
سه تا خواب درست رو به رو بودن حمام و دستشویی هم دست چپ. وارد اتاق خواب اولی از سمت راست شدم. 23 متری بود. انگار برای اتاق مهمان بود. اتاق دومی رو سیاحت کردم اتاق خواب منو آمّین بود. به سمت اتاق خواب آخر رفتم. یه تخت و کمد دیواری… در اتاق رو بستم و به سمت اتاق خواب خودمون رفتم. خسته و پریشون روی تخت نشستم. به گوشه ای خیره شدم و کلافه روسریمو از سرم در اوردم. صدای در زدن منو متوجه کرد…ُرزا خانم؟ با سردی هر چه تمام گفتم…بیاین داخل- آمّین بدون اینکه حتی نگام کنه خیلی جدی و رسمی گفت ببینید یه حرفایی باید از همین اول گفته بشه…بله گوش میدم-
آمّین پشت به من روی تخت نشست و گفت خانم اصلانی …من علاقه ای به شما ندارم. پس این بی علاقگی حس دوطرفست. منو محکوم نکنید چون منم قربانی زیاده –
خواهی های اطرافیانم شدم. اینو بدونید نه حالا و نه هیچوقت ما زن و شوهر نخواهیم شد.اصولا از خانم ها خاطره خوشی ندارم .از 4 سال پیش تا الان زن ها توی زندگی من جایی ندارن.من متاسفم که این اتفاق براتون افتاد
آقا آمّین؟ به پشت سرش نیم نگاهی کرد . پرسیدم پس اگه که میشه طالقم بدین؟! حسن نیتتونو اینجوری ثابت کنید-کامل به سمتم برگشت و گفت نه ممکن نیست… اگه قرار به جدایی باشه همون اول نباید این اتفاق می افتاد .