دانلود رمان ترس از مه نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، طنز، تخیلی
نویسنده رمان: یاسمن فرح زاد
تعداد صفحات: 764
خلاصه رمان: داستان در مورد دو پسر که مادرشون رو از دست دادن و پدرشون با دختری به اسم سونیاکه خیلی کوچیک تر از خوشه عقد میکنه. اما این دختر، انسان معمولی نیست و عاشق پسر کوچیکتره حمید میشه و هرکاری می کنه تا باهاش وارد دوستی شه، ولی شاهین خودش عاشق دختر دیگه ای و وقتی به نتیجه نمیرسه به شاهین سم میده. برادر شاهین برای بهبود حالش اون رو ب شمال میبره و اونجا اتفاقاتی براش میفته که باورش سخته و زندگیشو تغییر میده…من شاهینم! کسی که تاوان گناه دیگران رو پس داد. قسم خوردم به آتیش بکشم، زندگی کسی رو که زندگیم روخاکستر کرد. قسم خوردم شکارچی شم و انتقامی از جنس خون از تن ظریف و عشوه های زنانهات بگیرم. من شاهینم، کسی که بالش رو شکستی بهت ثابت می کنم، شاهین تو قفس خطرناک تر از شاهینیِ که پرواز می کند
قسمتی از متن رمان ترس از مه
این سه پله جلوی در چقدر براش تو کودکی دوست داشتنی بودن، به یادش بود بازی های ساده ای که باهمین سه پله کوچک می کرد! در با صدای قیژ آرومی باز شد و سکوت این عمارت روشکست، نگاهی با دقت به اطراف انداخت. چه عجب این عفریته نیست. لبخندی روی لباش جاخوش کرد و به سمت آشپزخونه قدم برداشت، هرچه زودتر دلش میخواست خودش روبه قهوه ای ترک دعوت کنه که چاشنیش یکم شیر و شکر باشه! برای منم درست می کنی؟
لحظه ای از صدای ظریف و جذاب این عفریته ترسید، اما به جای بروز ترسش اخم کرد، فقط همین یکی روکم داشت! بی حوصله با نفسی که طول جغرافیای هرچی نفس عمیق بود رو می شکست، لیوان قهوه اش رودر دست فشار داد و برگشت سمت زن باباش. هنوز نسبت به اون اتفاق عصبانی بود و حتی، ذره ای از اون اتفاق رو فراموش نکرده و همش جلوی چشمش در حال آواز بودن. لباسش زیادی نامناسب بود، برای دختری که با پیرمردی ازدواج کرده که دو پسر مجرد داره آخر بی حیایی ست .
فکر می کردم رفتی خونه. هنوز یادم نرفته چه غلطی داشتی می کردی! دختر تاره ای از موهای طلایی اش رو کشید و با زبان، لب های خوش فرم صورتی رنگش رو تر کرد. بابت چند ساعت پیش متاسفم، یکم زیاده روی کردم. اقرار می کرد! به اون تعرض فجیح، واژه کم رومی چسبوند؟ شاهین اخمی کرد که سونیا، نگاهی عمیق به چشم ها و صورتش انداخت و ادامه داد. دوست نداری این جا باشم؟ چشم از هیکل ظریفش، که بدجور در اون لباس ها به تاراج گذاشته شده بود گرفت و خیره لیوان قهوه اش شد، جوابی نداد که سونیا چند قدم باقی مانده روطی کرد و رو به روش قرار گرفت.