دانلود رمان تسخیر نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: تخیلی
نویسنده رمان: ارسلان مظفری
تعداد صفحات: 300
خلاصه رمان: … ادوارد خانه کوچک چوبی را در نزدیکی بندر خرید و شروع به زندگی کرد و با هیچکس نه حرف می زد و نه دوست می شد . شاید از نظر ادوارد انزوا تنها راه تسکین دردهایش به حساب می رفت ولی هیچوقت به فکرش نمی رسید که تا ابد تنها نخواهد ماند . ادوارد به مدت دو سال در چارلزتون زندگی کرد و …
قسمتی از متن رمان تسخیر
جیمز پوشیده بود ولی با نشان چتربازان بریتانیا و جانی
ویزلی هم یونیفرم لشکر دوم تانک سلطنتی را به تن داشت که نشانی با نقش کاله خود شوالیه های قرون وسطی در یک پس زمینه قرمز رنگ به یونیفرم جان ویزلی چسبیده بود. تدابیر امنیتی شدید بود. گارد سلطنتی که یونیفرم قرمزی به تن داشت در حال گشتزنی در محوطة جلوی کافه بودند. فرانکلین لوین، دخترش را هم با خود آورده بود و مدام او را نگاه می کرد!
جیمز دختر فرانکلین را دید… جیمز: چطوری عمو جون! سارا خیلی بزرگ شده فرانک؟ فرانکلین: آره زیبایش به مادرش رفته قربان! دیوارها پر بود از پوسترهای ضد متحدین، پوسترهایی از عکس چرچیل، پوسترهایی که مردم را به کار در کارخانه اسلحه سازی دعوت میکرد. مردم در خیابان ها همراه معشوقشان قدم میزدند و
تظاهر میکردند جنگی در کار نیست.
کافه زیبایی بود. چند تا صندلی بیرون از کافه گذاشته شد بود که تابلویی هم در کنارش بود و قیمتهای قهوه، کیک و … روی آن نوشته شده بود. روکش داخل کافه چوبی بود؛ دیوارها سقف حتی کف زمینش. پرچم انگلستان از دیوار آویزان بود و رادیو هم داشت از
نبردهای انگلستان در شمال آفریقا خبر میداد. جیمز روی صندلی چوبی نشسته و پاهایش را روی میز گذاشته بود.
چشمش به باب افتاد، بلند شد. فرانک: بهبه! میبینم که بساط جشن رو به راهه. جیمز: چراغارو خاموش کنید الان جک از راه میرسه… سورپرایزو خرابش نکنید!