دانلود رمان تظاهر نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: تظاهر
نویسنده رمان: مهسا صفری
تعداد صفحات: ۳۴۳
خلاصه رمان: درباره ی دختریست ازجنس احساس که عاشقانه می نویسد قصه زندگیش را . دختری به پاکی و سادگی عاشقانه اش . دختری که قلبی عاشق در سینه اش می تپد. سرنوشت اما داستانی غیر قابل باور برایش رقم می زند. شاید هم ، قرار است این عشق محک زده شود اما… زندگی دونفر به انتخاب او بستگی دارد. این دوراهی زندگی تنها یک راهش به خوشبختی منتهی می شود…. و عاشقِ واقعی کسی است که ؛ باخوشبختی عشقِ خود ، احساس خوشبختی می کند حتی اگر ، سهم خودش از آن خوشبختی تنها مرگ و ناکامی باشد.
قسمتی از متن رمان تظاهر
پتو رو کشیده بودم روم وگوشیم تودستم بود. دوستت دارم این پیامی بودکه به دستم رسید. قلبم ازجا کنده شد، یعنی کی این پیام رو برای من فرستاده؟ چند بار دستم رفت سمت گوشی که چیزی بنویسم اما هربار منصرف شدم. چی کار کنم؟ دوباره خواستم متنی بفرستم که صدای در اومد و یکی پر سرو صدا وارد اتاقم و سکوت اتاقم رو شکست. بااین صداها یکی اومد طرفم وخودش رو انداخت روی من که زیر پتو بودم. ناخواسته داد زدم. -آخ…
خنده ی بلندی سر داد و با خوشحالی گفت: -چی شدی؟
سرمو گرفتم واز زیر پتو بیرون اومدم و بادیدن هستی تعجب کردم._هستی!! _جانم؟؟ _تویی؟ این وقتِ شب اینجا چی کارمی کنی؟ _اومدم پیشِ خواهریم بخوابم اشکالی داره؟ نفسم رو بیرون دادم وچیزی نگفتم. هستی با خوشحالی: _پس اشکال نداره. بعد همونطور که خودشو کنارم جا می کرد گفت: دِ یکم برو اون طرف تر منم جا بشم.
لبخندی زدم وبهش جا دادم. خزید زیرِ پتو وگفت: آخیش چقد مزه می ده وبعد نگام کرد… —هیچی کاری نمی کردم داشتی چیکار می کردی؟ —راست؟ —راست —میگما! الان خوشحالی من پیشت خوابیدم؟ لبخندی بهش زدم وگفتم: چی بهتر ازاین؟ گوشیمو کنار گذاشتم و بعد هم هستی رو ماچ کردم وسرمو گذاشتم کنارش روی بالش. هردوتامون خیره شدیم به سقف اتاق که پر از ستاره های شبرنگ بود و توی اون تاریکی اتاق جذابیت خاصی داشت. —خواهری.—جونی؟ —یعنی الان شوهرمن کجاست؟ —خونش. —کنارِ کی خوابیده؟