دانلود رمان تقاص این روزها نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، جنایی، معمایی
نویسنده رمان: مهسا ولی زاده
تعداد صفحات: 522
خلاصه رمان: این روزهایم تقاص زیاد دارد. دمی باید زندگی کرد و زیر سایه عشق نفس کشید.عشق تاوان دارد؛
تاوانی که چهار زندگی را به فراز و نشیب میکشاند.هر کدام مسیری را طی نموده و دلدادهی زمان میشوند و کجاست اعتماد عشقی که مرزی باریک با نفرت چشمانت دارد؟من برای رسیدن، تقاص تو را پس میدهم و تو برای ماندن، قلبت را هدیه میدهی.روال داستان حول و حوش زندگی چهار دختر میباشد که هر کدام با مسیری متفاوت؛ ولی با یک هدف تعیینشده، ناخواسته و ندانسته پا به بازی مرگ میگذارند.هر کدام تقاص پاکی خود را میدهند و آنجاست که عشق را به قلب خود هدیه میکنند…
قسمتی از متن رمان تقاص این روزها
افراد آیتان آمده بودند ، به هرکدام ماموریتی دادم ، خوب می دانستم جای سوگند کجاست ؛ اما نمی خواستم افراد ایتان مطلع بشوند . به جی پی اس نگاه کردم ، ردیابی در کفشش کار گذاشته بودم . سوار ماشین شدم . جی پی اس خارج شهر را نشان می داد . به آن سمت راندم . عظمت باغی که دیدم هم متعجبم کرد هم کارم را به همان اندازه سخت . ماشین را پشت سنگ بزرگی پارک کردم و به سمت دیوار آجری رفتم . دست هایم را به دیوار آجری گرفتم و خودم را بالا کشیدم .
از روی دیوار اطراف را دید زدم ؛ کسی به چشم نمی خورد . خودم را از دیوار آویزان کردم ، پاهایم زمین را لمس کرد . ده تهایم را رها کردم و آرام از پشت درخت ها به راه افتادم . نمی توانستند سوگند را داخل ویلا ببرند . دوباره به جی پی اس نگاه کردم ، خیلی نزدیک بودم . آرام و بی سروصدا به راه افتادم ، جی پی اس ماشین روبه رویم را نشان می داد . کمر صاف کردم و به سمت ماشین رفتم ، حتما در صندوق عقب پنهانش کردند . تقه ای به در زدم و گفتم : سوگند اون تویی ؟
چشم هایم را باز کردم ، پلکهایم سنگین بود . دیوار های سفید مرا یاد بهشت می انداخت . با دست هایم خودم را بالا کشیدم . زمان و مکان را از دست داده بودم . در باز شد و پرستاری وارد شد ؛ با دیدنم دکتر را صدا زد و لحظه ای بعد بالای سرم پر از دکتر و پرستار شد . بعد از معاینه ام دکتر پرسید : می دونی اسمت چیه ؟ اسمم ؟ اسمم چه بود ؟ سری به علامت منفی تکان دادم که دکتر ادامه داد : یعنی هیچی چیز یادت نیست ؟ رو به پرستار گفت : پرسیدم : دکتر ، چه اتفاقی افتاد ؟